عشق باور نکردنی 💚
عشق باور نکردنی 💚
ت:حال من برای تو چه اهمیتی داره؟تو اونقدر پستی که دیشب به من سیلی زدی...تهیونگ بخاطر اینکه ا/ت خاطرات دیشب رو به یاد نمیاره خیلی ناراحت بود چون اون رسما دیشب به ا/ت اعتراف کرده بود انا حالا ا/ت این موضوع رو به یاد نداشت...ا/ت با اعصبانیت دستشو از توی دست تهیونگ جدا کرد و سمت در خروجی رفت که با دیدن لباس تنش جا خورد...تنش یه پلیور مردونه بود و بخاطر سایز بزرگش تا زانو هاش اومده بود..ا/ت:پس لباسم کجاست؟تهیونگ:بخاطر بارون دیشب لباست خیس شده بود الانم روی طنابه ...ا/ت سمت بالکن رفت و لباسشو برداشت و دوباره سمت اتاق تهیونگ رفت...پلیور رو درود و لباسشو روی بریزی که از قبل تنش بود کرد و از اتاق بیرون زد و پلیورو سمت تهیونگ پرت کرد...تهیونگ که از کارای ا/ت
ت:حال من برای تو چه اهمیتی داره؟تو اونقدر پستی که دیشب به من سیلی زدی...تهیونگ بخاطر اینکه ا/ت خاطرات دیشب رو به یاد نمیاره خیلی ناراحت بود چون اون رسما دیشب به ا/ت اعتراف کرده بود انا حالا ا/ت این موضوع رو به یاد نداشت...ا/ت با اعصبانیت دستشو از توی دست تهیونگ جدا کرد و سمت در خروجی رفت که با دیدن لباس تنش جا خورد...تنش یه پلیور مردونه بود و بخاطر سایز بزرگش تا زانو هاش اومده بود..ا/ت:پس لباسم کجاست؟تهیونگ:بخاطر بارون دیشب لباست خیس شده بود الانم روی طنابه ...ا/ت سمت بالکن رفت و لباسشو برداشت و دوباره سمت اتاق تهیونگ رفت...پلیور رو درود و لباسشو روی بریزی که از قبل تنش بود کرد و از اتاق بیرون زد و پلیورو سمت تهیونگ پرت کرد...تهیونگ که از کارای ا/ت
۱۱.۷k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.