𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐑𝐨𝐬𝐞 ✨🤍 فصل ۲ پارت ۱۵ ( پارت ۳۲ )
صبح
بعد از کچاب کردن و اینا کوک رفت برگه ترخیص رو بگیره و بریم
رفتیم سمت خونه تهیونگ پیاده شدیم در زدیم که تهیونگ باز کرد و پرید بغلم
* بهتر شدی خواهر قشنگم؟؟
+ هوم اره تو رو دیدم خوب شدم
- منم اینجا چغندرم -_-
+* ههههه( خنده)
+ نه بیبی کیوتم تو همه چیزمی قهر نکن
- هوممم باشهههه آشتی کردم
* ههع بیایین تو
رفتیم داخلی نشستیم
* آیونگ
+ هوم؟
* میگم اون موقع چیزی که گفتی واقعی بود ؟
+ کی؟
*همون که گفتی مامان و با....
+ اره واقعیه
* چ......چی؟؟
+ همش واقعی نگا من یادمه مامان بابامونو یکی کشت و منو تو توی زیر زمین قایم شدیم وقتی هم اتیش سوزی شد آتشنشانا مارو نجات دادن تو بیهوش شده بودی منم هوشیاریم کم بود که بعدش هم تو بیمارستان و اینا بود اون موقع حافظمونو از دست داده بودیم حتی همو نمیشناختیم که مامان بابای الانمون پیشمون بودن ولی یادم نیست که چه نسبتی باهاشون داشتیم
* باورم...نمی...شه( بغض)
- باید با عمه و عمو حرف بزنید
+ اوپا گریه نکن...گذ...شته ها گذشته دی...گه نمیشه...کاری....کرد
* دلم میخواد مامانمو ببینم
+ اون بهم گفت بهت بگم که خیلی دلش برات تنگ شده و خیلی دوست داره
* هق....چرا....چرا....چیزی....ه....یادم نمیاد...
طاقت نیاوردم و بغلش کردم که کوکی هم دوتامونو بغل کرد بعد کلی حرف زدن و اینا کوک رفت هتل سره کار و من موندم پیش ته
بلند شدم که برم ناهار درست کنم
* نهههه
+ چتهه؟
* تو تازه از بیمارستان مرخص شدی باید استراحت کنی ول کن غذا سفارش میدم
+ بابا ول کن من خوبم خودم درست میکنم
* نه آخ...
+ آخه چی نکنه از دستپختم بدت میاد ها؟؟
* خب راستش ا....ر.....ه
+ ای بی تر ادب
که گذاشتم دنبالش کله خونه رو دویدیم که رسیدم بهش و از پشت پریدم روش
* آیییییی
+ که از دستپخت من بدت میاد ها؟؟
* باشه باشه غلط کردم جان من بیا پایین
+ نوپ حالا که از دستپختم بدت میاد باید بهم سواری بدی
* اوففففف باوشهههه
بعد از ربع ساعت که همه جا میرفت و من رو کولش بودم ایستاد
* ههه...ت.و...رو....خدا....کمرم.....جر.....خورد ....بیا.....پایین....
+ باشه سواری خوبی بود
* زهرمار عنتر گاو
+ خدتی
که فاک بهم نشون داد بهش گفت
+ بزار پشتت برا رشدت
* کثافتتتتتت
بعد از کچاب کردن و اینا کوک رفت برگه ترخیص رو بگیره و بریم
رفتیم سمت خونه تهیونگ پیاده شدیم در زدیم که تهیونگ باز کرد و پرید بغلم
* بهتر شدی خواهر قشنگم؟؟
+ هوم اره تو رو دیدم خوب شدم
- منم اینجا چغندرم -_-
+* ههههه( خنده)
+ نه بیبی کیوتم تو همه چیزمی قهر نکن
- هوممم باشهههه آشتی کردم
* ههع بیایین تو
رفتیم داخلی نشستیم
* آیونگ
+ هوم؟
* میگم اون موقع چیزی که گفتی واقعی بود ؟
+ کی؟
*همون که گفتی مامان و با....
+ اره واقعیه
* چ......چی؟؟
+ همش واقعی نگا من یادمه مامان بابامونو یکی کشت و منو تو توی زیر زمین قایم شدیم وقتی هم اتیش سوزی شد آتشنشانا مارو نجات دادن تو بیهوش شده بودی منم هوشیاریم کم بود که بعدش هم تو بیمارستان و اینا بود اون موقع حافظمونو از دست داده بودیم حتی همو نمیشناختیم که مامان بابای الانمون پیشمون بودن ولی یادم نیست که چه نسبتی باهاشون داشتیم
* باورم...نمی...شه( بغض)
- باید با عمه و عمو حرف بزنید
+ اوپا گریه نکن...گذ...شته ها گذشته دی...گه نمیشه...کاری....کرد
* دلم میخواد مامانمو ببینم
+ اون بهم گفت بهت بگم که خیلی دلش برات تنگ شده و خیلی دوست داره
* هق....چرا....چرا....چیزی....ه....یادم نمیاد...
طاقت نیاوردم و بغلش کردم که کوکی هم دوتامونو بغل کرد بعد کلی حرف زدن و اینا کوک رفت هتل سره کار و من موندم پیش ته
بلند شدم که برم ناهار درست کنم
* نهههه
+ چتهه؟
* تو تازه از بیمارستان مرخص شدی باید استراحت کنی ول کن غذا سفارش میدم
+ بابا ول کن من خوبم خودم درست میکنم
* نه آخ...
+ آخه چی نکنه از دستپختم بدت میاد ها؟؟
* خب راستش ا....ر.....ه
+ ای بی تر ادب
که گذاشتم دنبالش کله خونه رو دویدیم که رسیدم بهش و از پشت پریدم روش
* آیییییی
+ که از دستپخت من بدت میاد ها؟؟
* باشه باشه غلط کردم جان من بیا پایین
+ نوپ حالا که از دستپختم بدت میاد باید بهم سواری بدی
* اوففففف باوشهههه
بعد از ربع ساعت که همه جا میرفت و من رو کولش بودم ایستاد
* ههه...ت.و...رو....خدا....کمرم.....جر.....خورد ....بیا.....پایین....
+ باشه سواری خوبی بود
* زهرمار عنتر گاو
+ خدتی
که فاک بهم نشون داد بهش گفت
+ بزار پشتت برا رشدت
* کثافتتتتتت
۶.۴k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.