پارت ۵ درسته دیگه؟
ویو نویسنده
رزی نگاه ساعت کرد دید ۶ شده
ولی ساعت ۶ صبح بود😂💔
رزی تا خواست بره آماده شه توکا زد تو سرش
توکا:خانم خانما کجا اول صبحی؟😐
رزی :خاککککک تو سرم🤦♀️
راستی آیسان ساعت ۶ باید بریم بیرون با مایکی و سانزو
(همون طور که میدونین شوهر من بدون رئیسش جایی نمیره🤣🤣🤣🤣)
حلی:راننننننن کوتوله خواهرته داگگگگگ فادرررررر دیگه زنگم نزننننن💢*قطع کرد
نانا :۵ دقیقه دیگه زنگ میزنه عذرخواهی میکنه😂💔
رزی و آیسان صبحانه رو حاضر کردن و همه کوفت کردن البته بماند که نانا ژون توی تخت خورد😂
رزی و حلی و توکا و آیسان رفتن برای تمرین رقص نانا هم رفت پیش گربش
*ساعت ۶ عصر
رزی:آیساننننننن آماده ای؟
آیسان:آره آره امادم بریم
نانا:خوش بگذره خوراکی یادتون نرههههه
حلی:رزی حواست به خودت باشه لو نری
رزی:اوک اوک حواسم هست راستی بیلیتا جور شد؟
توکا:آره برای همه؟
رزی:آره دیگه میگم هانما قرار شد موتورمو بیاره اومد حواستون باشه
بریم آیسان
آیسان:خودت فهمیدی چی گفتی😂
رزی:نه😂
*ویو پارک
رزی:سانزوووووو مایکییییی سیلاممممم*عربده
آیسان:سلام دورایاکی متحرک و سانزو سان
مایکی:عهههههههه دورایاکی کوچولو قرار شد اینطوری صدام نکنی*اخم کیوت
آیسان:باشه باشه حالا قهر نکن
بیا بریم برات دورایاکی بخرم
مایکی:هوراااااااااا بریممممم
رزی: انگار ما وجود خارجی نداشتیم💔😂
سانزو:هعیببب ولی خوب شد
رزی:ها؟
سانزو:آ...هیچی
بریم تاب بازی؟
رزی:خوب منو میشناسی بریمممممممم
سانزو:کوچولوی کیوت*زیر لب
رزی:چيزي گفتی؟
سانزو:نه...
*مکان روی تاب
رزی:سانزو تاحالا شده از یکی متنفر باشی ولی دوسشم داشته باشی؟
سانزو:داداشت 🤣
رزی:جررررررررررررررر حق
میگمممم میخوای بریم جزیره بیلیت هم گرفتیم به پسرا بگو
سانزو:اوک....
رزی:سانزو چت شده امروز؟
مریض شدی؟
حالت خوبه؟
می....
سانزو:حالم خوبه ولی قلبم خوب نیست
رزی: چیییییییییییییییی چرا زود تر نگفتی بریم دکتر
سانزو :نه نه
هروقت پیش یکیم قلبم تند تند میزنه
هروقت بهش نزدیک میشم گرمم میشه
دلم میخواد....
رزی:کافیه عاشق شدی 😂
حالا این خانم خوش شانس کیه😉
سانزو:یه راهنمایی اول اسمش رز هست
رزی:................رزیتا؟
سانزو:نه خنگول تورو میگم
رزی: ها.............مننننننننننننن چیییییییییییییییی *لبوووووووو
سانزو:کیوت نفهمیدی؟
دوست دارم
رزی:آم...چیزه منم دوست دارم
عه ساعتو نگا دیرم شده خداحافظ
و رزی دوید رفت خونه
سانزو هم با خوشحالی رفت پیش ران تا اتفاق امروز رو براش تعریف کنه😂😂😂
و برمیگردیم پیش آیسان و دورایاکی متحرک چیزه مایکی
آیسان:میگم....من یا دورایاکی؟
مایکی:معلومه دورایاکی
آیسان :مایکییییی قهرم
مایکی که نتونست این حجم از کیوتی رو تحمل کنه لپ آیسان رو بوس کرد
مایکی:شوخی کردم معلومه تورو بیشتر دوست دارم
آیسان که سرخ بود بدبخت هنوز لود نشده بود تازه فهمید چه اتفاقی افتاده
آیسان:عه رزی زنگم زده باییییییییی
و آیسان هم صحنه را ترک کرد🤣
*مکان خونه 🗿
حلی:وادف.....ریدین آبم قطع 🤦♀️
رزی:چه انتظاری از من داریییییی
نانا:منحرف بدبخت حداقل یه بوسی یه....
رزی:بسته میرم بخوابم
توکا:رزی خوبی؟
میخوای حرف بزنیم؟
رزی :خوبم هههچووو *سرما خورده
توکا: بیا سرما خورد رفت
حلی:الو ریندو گمشو بیا خواهرت سرما خورده
ران نفرست نه خودت بیا اوک اوک میبینمت
بریم بخوابیم فردا بیاد بریم مأموریت
و بهله همه رفتن بکپن 🤣🤣🤣🤣
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ ☆══✿══☆ ꕥ⊱╮ღ꧂ღ
معذرت اگه بد شدش کلی اتفاقات عجیب و خفن تو راهه منتظر باشید 😉
رزی نگاه ساعت کرد دید ۶ شده
ولی ساعت ۶ صبح بود😂💔
رزی تا خواست بره آماده شه توکا زد تو سرش
توکا:خانم خانما کجا اول صبحی؟😐
رزی :خاککککک تو سرم🤦♀️
راستی آیسان ساعت ۶ باید بریم بیرون با مایکی و سانزو
(همون طور که میدونین شوهر من بدون رئیسش جایی نمیره🤣🤣🤣🤣)
حلی:راننننننن کوتوله خواهرته داگگگگگ فادرررررر دیگه زنگم نزننننن💢*قطع کرد
نانا :۵ دقیقه دیگه زنگ میزنه عذرخواهی میکنه😂💔
رزی و آیسان صبحانه رو حاضر کردن و همه کوفت کردن البته بماند که نانا ژون توی تخت خورد😂
رزی و حلی و توکا و آیسان رفتن برای تمرین رقص نانا هم رفت پیش گربش
*ساعت ۶ عصر
رزی:آیساننننننن آماده ای؟
آیسان:آره آره امادم بریم
نانا:خوش بگذره خوراکی یادتون نرههههه
حلی:رزی حواست به خودت باشه لو نری
رزی:اوک اوک حواسم هست راستی بیلیتا جور شد؟
توکا:آره برای همه؟
رزی:آره دیگه میگم هانما قرار شد موتورمو بیاره اومد حواستون باشه
بریم آیسان
آیسان:خودت فهمیدی چی گفتی😂
رزی:نه😂
*ویو پارک
رزی:سانزوووووو مایکییییی سیلاممممم*عربده
آیسان:سلام دورایاکی متحرک و سانزو سان
مایکی:عهههههههه دورایاکی کوچولو قرار شد اینطوری صدام نکنی*اخم کیوت
آیسان:باشه باشه حالا قهر نکن
بیا بریم برات دورایاکی بخرم
مایکی:هوراااااااااا بریممممم
رزی: انگار ما وجود خارجی نداشتیم💔😂
سانزو:هعیببب ولی خوب شد
رزی:ها؟
سانزو:آ...هیچی
بریم تاب بازی؟
رزی:خوب منو میشناسی بریمممممممم
سانزو:کوچولوی کیوت*زیر لب
رزی:چيزي گفتی؟
سانزو:نه...
*مکان روی تاب
رزی:سانزو تاحالا شده از یکی متنفر باشی ولی دوسشم داشته باشی؟
سانزو:داداشت 🤣
رزی:جررررررررررررررر حق
میگمممم میخوای بریم جزیره بیلیت هم گرفتیم به پسرا بگو
سانزو:اوک....
رزی:سانزو چت شده امروز؟
مریض شدی؟
حالت خوبه؟
می....
سانزو:حالم خوبه ولی قلبم خوب نیست
رزی: چیییییییییییییییی چرا زود تر نگفتی بریم دکتر
سانزو :نه نه
هروقت پیش یکیم قلبم تند تند میزنه
هروقت بهش نزدیک میشم گرمم میشه
دلم میخواد....
رزی:کافیه عاشق شدی 😂
حالا این خانم خوش شانس کیه😉
سانزو:یه راهنمایی اول اسمش رز هست
رزی:................رزیتا؟
سانزو:نه خنگول تورو میگم
رزی: ها.............مننننننننننننن چیییییییییییییییی *لبوووووووو
سانزو:کیوت نفهمیدی؟
دوست دارم
رزی:آم...چیزه منم دوست دارم
عه ساعتو نگا دیرم شده خداحافظ
و رزی دوید رفت خونه
سانزو هم با خوشحالی رفت پیش ران تا اتفاق امروز رو براش تعریف کنه😂😂😂
و برمیگردیم پیش آیسان و دورایاکی متحرک چیزه مایکی
آیسان:میگم....من یا دورایاکی؟
مایکی:معلومه دورایاکی
آیسان :مایکییییی قهرم
مایکی که نتونست این حجم از کیوتی رو تحمل کنه لپ آیسان رو بوس کرد
مایکی:شوخی کردم معلومه تورو بیشتر دوست دارم
آیسان که سرخ بود بدبخت هنوز لود نشده بود تازه فهمید چه اتفاقی افتاده
آیسان:عه رزی زنگم زده باییییییییی
و آیسان هم صحنه را ترک کرد🤣
*مکان خونه 🗿
حلی:وادف.....ریدین آبم قطع 🤦♀️
رزی:چه انتظاری از من داریییییی
نانا:منحرف بدبخت حداقل یه بوسی یه....
رزی:بسته میرم بخوابم
توکا:رزی خوبی؟
میخوای حرف بزنیم؟
رزی :خوبم هههچووو *سرما خورده
توکا: بیا سرما خورد رفت
حلی:الو ریندو گمشو بیا خواهرت سرما خورده
ران نفرست نه خودت بیا اوک اوک میبینمت
بریم بخوابیم فردا بیاد بریم مأموریت
و بهله همه رفتن بکپن 🤣🤣🤣🤣
ღ꧁ღ╭⊱ꕥ ☆══✿══☆ ꕥ⊱╮ღ꧂ღ
معذرت اگه بد شدش کلی اتفاقات عجیب و خفن تو راهه منتظر باشید 😉
۱.۵k
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.