Funny & fierce 11
Funny & fierce
Part11
+جیمین میشه ایشون رو معرفی کنی
_ا.ت گفتم بعدا
∆چرا بعدا؟
سلام ا.ت من کیم داهیون هستم دوست دختر جیمین
+واقعا؟
∆اره
_نه قضیه ما خیلی وقته تموم شده
نمیدونستم چیکار کنم. گیج شده بودم
+خب داهیون چرا سریع تر کارتو انجام نمیدی و بری
+ما همین الانشم داره برای عروسی دیرمون میشه
+فکر کنم همه منتظر ما هستن
∆داری دروغ میگی
+چرا باید بهت دروغ بگم
∆جیمین حرفی نداری؟ این دختره داره حقیقتو میگه؟
(ویو جیمین)
بعد از حرف های ا.ت رفتم تو شک یعنی این ازدواج رو قبول کرده
∆جیمین حرفی نداری؟ این دختره داره حقیقتو میگه؟
_اولن این دختر اسم به این قشنگی داره ا.ت دومن بله خیلی خیلی دیرمون شده همه منتظر عروس و داماد هستن
∆دروغ گوووووووه(با داد و گریه)
داهیون بالاخره رفت
_ا.ت چرا اون حرفا رو زدی؟ این ازدواج رو قبول کردی؟
+معلومه که قبول نکردم ولی اون خیلی حرف میزد و غرغر میکرد
_خب این منو یاد یه نفر میندازه (خنده)
+هییی میدونم منظورت منم
_دیگه دیرمون شده برو یه لباس بپوش که بریم
+با.. باشه
ا.ت رفت
_اخه چجوری اون اینقدر بامزس باورم نمیشه که دارم میخندم
(پرش زمانی به عروسی)
رفتم داخل اتاقی که ا.ت بود
_ا.ت اماده....
وای مثل پرنسس های توی داستانا شده بود
+چیزی شده؟ چرا حرفت قطع شد
_ن.. نه چیزی نیست بریم؟
+نمیتونم بگم نه؟
_نه سریع بیا بریم
+اوکی
(فلش بک)
ا.ت و جیمین باهم ازدواج کردن و رفتن به خونشون
(پایان فلش بک)
+ایی خیلی خسته کننده بود
_نه اصلا این جوری نبود
+حوصله ی بحث با تو رو ندارم میخوام برم بخوابم
_باشه برو
(ویو ا.ت)
داشتم میرفتم طبقه ی بالا که با 3 تا اتاق مواجه شدم
در اتاق اولی رو باز کردم و دیدم که.....
#فیک #جیمین # bts
Part11
+جیمین میشه ایشون رو معرفی کنی
_ا.ت گفتم بعدا
∆چرا بعدا؟
سلام ا.ت من کیم داهیون هستم دوست دختر جیمین
+واقعا؟
∆اره
_نه قضیه ما خیلی وقته تموم شده
نمیدونستم چیکار کنم. گیج شده بودم
+خب داهیون چرا سریع تر کارتو انجام نمیدی و بری
+ما همین الانشم داره برای عروسی دیرمون میشه
+فکر کنم همه منتظر ما هستن
∆داری دروغ میگی
+چرا باید بهت دروغ بگم
∆جیمین حرفی نداری؟ این دختره داره حقیقتو میگه؟
(ویو جیمین)
بعد از حرف های ا.ت رفتم تو شک یعنی این ازدواج رو قبول کرده
∆جیمین حرفی نداری؟ این دختره داره حقیقتو میگه؟
_اولن این دختر اسم به این قشنگی داره ا.ت دومن بله خیلی خیلی دیرمون شده همه منتظر عروس و داماد هستن
∆دروغ گوووووووه(با داد و گریه)
داهیون بالاخره رفت
_ا.ت چرا اون حرفا رو زدی؟ این ازدواج رو قبول کردی؟
+معلومه که قبول نکردم ولی اون خیلی حرف میزد و غرغر میکرد
_خب این منو یاد یه نفر میندازه (خنده)
+هییی میدونم منظورت منم
_دیگه دیرمون شده برو یه لباس بپوش که بریم
+با.. باشه
ا.ت رفت
_اخه چجوری اون اینقدر بامزس باورم نمیشه که دارم میخندم
(پرش زمانی به عروسی)
رفتم داخل اتاقی که ا.ت بود
_ا.ت اماده....
وای مثل پرنسس های توی داستانا شده بود
+چیزی شده؟ چرا حرفت قطع شد
_ن.. نه چیزی نیست بریم؟
+نمیتونم بگم نه؟
_نه سریع بیا بریم
+اوکی
(فلش بک)
ا.ت و جیمین باهم ازدواج کردن و رفتن به خونشون
(پایان فلش بک)
+ایی خیلی خسته کننده بود
_نه اصلا این جوری نبود
+حوصله ی بحث با تو رو ندارم میخوام برم بخوابم
_باشه برو
(ویو ا.ت)
داشتم میرفتم طبقه ی بالا که با 3 تا اتاق مواجه شدم
در اتاق اولی رو باز کردم و دیدم که.....
#فیک #جیمین # bts
۳۳.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.