﴿دستیار من﴾
﴿دستیار من﴾
پارت : ۲
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
ویو هانا :
همینجوری به پله ها خیره موندم که دختری دستش رو روی شونم گذاشت و به خودم اومدم:
- سلام ، من ملودی هستم
- اوه سلام
- ببینم ارباب راجب من بهت گفته ؟
- نه
- من دستیار قبلیش بودم ، میتونم توی کار ها راهنماییت بکنم ، دنبالم بیا
دیدم رفت به سمت دیوار کنار پله ها و دستش رو جای مخصوصی فشار داد و رمزی رو وارد کرد سپس دیوار کنار رفت و به یک جای خصوصی و امن باز شد.
- چرا اونجا ایستادی ؟ بیا
نزدیکتر رفتم و وارد اون اتاق شدم.
اونجا کلی اسناد و مدارک بود و تا چشم کار میکرد فقط کاغذ میدیدی :
- قراره با همچین اسناد و مدارکی سر و کار داشته باشی پس مهمه که راز نگه دار باشی ، این کاغذ ها کل اطلاعات راجب ورود ها و خروجی های اظطراری ، مکان های کل ساختمون ، اطلاعاتی که هر دفعه از گروه های دیگه بدست میاریم و عکس مناطق مختلف هست ، باید با دقت مواظب همچین مدارک مهمی باشی
سرمو تکون دادم . ملودی شروع کرد به توضیح دادن مدارک ساختمون .
- امم ببخشید ... سوال داشتم
- بپرس
- جیمین نابیناست ؟
- فکر کنم باید بهش بگی ارباب
- خودش بهم اجازه داد جیمین صداش کنم
- جالبه ، آره نابیناست
- از اول اینجوری بوده ؟
- نه ، این قضیه بر میگرده به پنج سال پیش...
کارکنی اومد داخل و کنار گوش ملودی چیزی رو زمزمه کرد و ملودی حالت چهره اش عوض شد.
- همینجا منتظر بمون
ملودی با کارکن رفت بیرون . از موقعیت استفاده کردم و همه جای ساختمون رو گشتم . متوجه وجود تعداد زیادی دوربین مخفی شدم ، کوچکترین حرکت ضبط میشد
تا وقتی ملودی برگرده همه جا رو گشتم تا برخوردم به یک در مشکی .
خیلی عجیب بود ، روش چسب خورده بود و پلمپ بود .
تا خواستم بهش دست بزنم ملودی فریاد زد:
- به اون دست نزن
دستم رو عقب کشیدم :
- چرا ؟
- این اتاق خیلی وقته ممنوع شده ، و هیچکس به جز جیمین نمیدونه داخل این اتاق چی هست و اجازه ورود بهش رو نمیده ، آخرین بار یادمه یه کارکن خانوم وارد این اتاق شد و اون روز آخرین روزی بود که دیدیمش
به در اتاق خیره موندم و هزاران افکار مختلف اومد توی ذهنم ، اونجا جن یا روحی احضار شده ؟...
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
پارت : ۲
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
ویو هانا :
همینجوری به پله ها خیره موندم که دختری دستش رو روی شونم گذاشت و به خودم اومدم:
- سلام ، من ملودی هستم
- اوه سلام
- ببینم ارباب راجب من بهت گفته ؟
- نه
- من دستیار قبلیش بودم ، میتونم توی کار ها راهنماییت بکنم ، دنبالم بیا
دیدم رفت به سمت دیوار کنار پله ها و دستش رو جای مخصوصی فشار داد و رمزی رو وارد کرد سپس دیوار کنار رفت و به یک جای خصوصی و امن باز شد.
- چرا اونجا ایستادی ؟ بیا
نزدیکتر رفتم و وارد اون اتاق شدم.
اونجا کلی اسناد و مدارک بود و تا چشم کار میکرد فقط کاغذ میدیدی :
- قراره با همچین اسناد و مدارکی سر و کار داشته باشی پس مهمه که راز نگه دار باشی ، این کاغذ ها کل اطلاعات راجب ورود ها و خروجی های اظطراری ، مکان های کل ساختمون ، اطلاعاتی که هر دفعه از گروه های دیگه بدست میاریم و عکس مناطق مختلف هست ، باید با دقت مواظب همچین مدارک مهمی باشی
سرمو تکون دادم . ملودی شروع کرد به توضیح دادن مدارک ساختمون .
- امم ببخشید ... سوال داشتم
- بپرس
- جیمین نابیناست ؟
- فکر کنم باید بهش بگی ارباب
- خودش بهم اجازه داد جیمین صداش کنم
- جالبه ، آره نابیناست
- از اول اینجوری بوده ؟
- نه ، این قضیه بر میگرده به پنج سال پیش...
کارکنی اومد داخل و کنار گوش ملودی چیزی رو زمزمه کرد و ملودی حالت چهره اش عوض شد.
- همینجا منتظر بمون
ملودی با کارکن رفت بیرون . از موقعیت استفاده کردم و همه جای ساختمون رو گشتم . متوجه وجود تعداد زیادی دوربین مخفی شدم ، کوچکترین حرکت ضبط میشد
تا وقتی ملودی برگرده همه جا رو گشتم تا برخوردم به یک در مشکی .
خیلی عجیب بود ، روش چسب خورده بود و پلمپ بود .
تا خواستم بهش دست بزنم ملودی فریاد زد:
- به اون دست نزن
دستم رو عقب کشیدم :
- چرا ؟
- این اتاق خیلی وقته ممنوع شده ، و هیچکس به جز جیمین نمیدونه داخل این اتاق چی هست و اجازه ورود بهش رو نمیده ، آخرین بار یادمه یه کارکن خانوم وارد این اتاق شد و اون روز آخرین روزی بود که دیدیمش
به در اتاق خیره موندم و هزاران افکار مختلف اومد توی ذهنم ، اونجا جن یا روحی احضار شده ؟...
♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️♠️♣️
۵.۰k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.