پارت ۹ عاشقانه اس برای تو
جیمین:اااا پس دلتون واسه هم میسوزه
و بعد من رو به صندلی بست و یون رو به تخت و رفت سمت کمدش یک رمزی رو زد و بعد یک کمد پر از شلاق و چوب های محکم و کمربند و از اون....اون آهن ها هم داشت
جیمین: ههه دیگه فرار نمیکنیا و بعد من و یون رو رو از رو صندلی و تخت بلند کرد و یک یک اتاق مخفی برد و یون رو به صندلی بست و من رو به یک چیزی شبیه به دستبند به سقف آویزون کرد وزیر پام آتیش روشن کرد پام داشت همینطور میسوخت و بعد لباسم رو پاره کرد(منحرف نشیدا یک کار دیگه داره)و بعد یک آهن رو چسبوند به کمرم که لخت بود
ا/ت: آیییییییی..
جیمین : یون تماشا کن
و بعد رفت یک کیسه نمک آورد و ریخت رو زخمم
ا/ت:وایی میسوزه(گریه )
جیمین:هنوز مونده فعلا پات رو
تحمل کن من همینجا بشینم و ببین
۴۵دقیقه بعد
جیمین: خوب حالا که آتیش خاموش شود
دوباره آتیش رو روشن کرد و رفت دوباره سمت کمد
یون:ا/ت ببخشید که...
جیمین:خفه شید حرف نشنوم
و بهد با یک شلاق که میتونم قسم بخورم اندازه ی ۱۸ سانتی متر قطر داشت رو آورد و....
جیمین : گفتم تازه شروع شده من دارم برای تو
و بعد شروع کرد زدن انقد زد که حتا صدای اییی خودم هم نمیشنیدم اینقد آروم بود
جیمین : دیگه دوست داری تموم شه
من که نای حرف نداشتم با کله گفتم آره که
من رو ول کرد.
جای تعجب بود من رو برد تو اتاقم.
انگار دلش سوخته بود.
به هر حال الان دارم زندگی میکنم با یونجی امروز میخوام باهاش برم بیرون
و بعد من رو به صندلی بست و یون رو به تخت و رفت سمت کمدش یک رمزی رو زد و بعد یک کمد پر از شلاق و چوب های محکم و کمربند و از اون....اون آهن ها هم داشت
جیمین: ههه دیگه فرار نمیکنیا و بعد من و یون رو رو از رو صندلی و تخت بلند کرد و یک یک اتاق مخفی برد و یون رو به صندلی بست و من رو به یک چیزی شبیه به دستبند به سقف آویزون کرد وزیر پام آتیش روشن کرد پام داشت همینطور میسوخت و بعد لباسم رو پاره کرد(منحرف نشیدا یک کار دیگه داره)و بعد یک آهن رو چسبوند به کمرم که لخت بود
ا/ت: آیییییییی..
جیمین : یون تماشا کن
و بعد رفت یک کیسه نمک آورد و ریخت رو زخمم
ا/ت:وایی میسوزه(گریه )
جیمین:هنوز مونده فعلا پات رو
تحمل کن من همینجا بشینم و ببین
۴۵دقیقه بعد
جیمین: خوب حالا که آتیش خاموش شود
دوباره آتیش رو روشن کرد و رفت دوباره سمت کمد
یون:ا/ت ببخشید که...
جیمین:خفه شید حرف نشنوم
و بهد با یک شلاق که میتونم قسم بخورم اندازه ی ۱۸ سانتی متر قطر داشت رو آورد و....
جیمین : گفتم تازه شروع شده من دارم برای تو
و بعد شروع کرد زدن انقد زد که حتا صدای اییی خودم هم نمیشنیدم اینقد آروم بود
جیمین : دیگه دوست داری تموم شه
من که نای حرف نداشتم با کله گفتم آره که
من رو ول کرد.
جای تعجب بود من رو برد تو اتاقم.
انگار دلش سوخته بود.
به هر حال الان دارم زندگی میکنم با یونجی امروز میخوام باهاش برم بیرون
۵.۱k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.