نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ²¹)
( پرش زمانی ساعت 4 تو شهربازی)
ات ویو
منتظر جیمین بودم و بالاخره اومد.... سلام کردیم و باهم رفتیم تا قدم بزنیم.....
جیمین: میخوای بشینیم تا حرفاتو بگی یا نه؟.
ات: نه همین قدم بزنیم و حرف بزنیم بهتره....
جیمین: باشه
ات: راستش..... میخواستم بگم که میشه قایمکی دوتایی یه کاری رو انجام بدیم؟...
جیمین: چه کاری؟.....
ات: ببین من دیشب این فکر به سرم زد که از رزی و جیسو و جنی کمک بگیریم..... به یونگی گفتم امروز ولی گفت نه.......
جیمین: خب.....
ات: میخواستم که دوتایی بریم ازشون یه سری اطلاعات در مورد عمارت لیسا و کلا خودش بگیریم که کارمون راحت تر بشه...... ولی یونگی گفت نه و سرم داد زد..... باهاش فعلا حرف نمیزنم.....
جیمین: خب یونگی مخالف خیلی چیزاست..... ولی بی دلیل نیستش اینا.....
ات: میشه بگی دلیلش چیه؟....
جیمین: خب یبار هم همین اتفاق افتاد...... ما یه کاری برامون پیش اومده بود و تصمیم گرفتیم از یه کسایی کمک بگیریم بر همین خودمونو لو دادیم بهشون..... ولی اونا بعدا بهمون خیانت کردن و رفتن همه چیز رو به کمپانی گفتن......
ات: وایسا ببینم مگه نگفتید کمپانی خودش بهتون مشکوک میشه و تعقیبتون میکنه و میفهمه ماجرا رو؟!....
جیمین: چرا ولی کمپانی حرف اون پسره رو باور نکرد و پسره مدرکی نداشت که به کمپانی ثابت کنه....... بعد اون کمپانی مشکوک میشه و میاد اینکارو انجام میده.....
ات: اها......
جیمین: بر همینه که مخالف هستیم....
ات: خب لو نمیدیم که...... فقط ازشون میپرسیم درباره ی لیسا..... که چطور کسیه موقعه حمله و در عمارتش چی میگذره...... به اونا هم ربطی نداره ما میخوایم چیکار کنیم خب......
جیمین: ات..... اینم ریسکش خیلی بالاست..... ولی مخفیانه این کارو انجام نمیدیم..... میایم به بقیه هم میگیم.....
ات: اگه مخالفت کردن چی؟.....
جیمین: ات منم خودم مخالف این قضیه ام ولی به خاطر تو میخوام اینکارو کنم.....
ات: مطمئنم اونا قادر به انجام همچین کاری نیستن......
جیمین: پس کاری نکنیم دیگه.....
ات: لطفا جیمین..... امید من الان تویی
جیمین: ببین ات هر کدوم از ما که بهت توضیح دادم تو یه کاری استعداد معرکه ای داریم..... پس نگران نباش ما کارمون رو درست انجام میدیم و نیازی به کسی نداریم
ات: هعی باشه من چون میخوام انتقامم رو ازش بگیرم نمیخوام چیزی خراب شه.....
جیمین: به ما اعتماد داشته باش.....
ات: اوهوم..... ولی چرا مثلا هر کی باید با مربی خودش بیوفته؟..... مثلا چرا من و سوجین باهم نیوفتادیم تو انجام ماموریت؟...
جیمین: ( خنده)..... ات فعلا معلوم نیستش که اون نقشمون باشه خود نامجون گفت ممکنه تغییر بدیمش
ات: عجب
جیمین: حالا اگه سوالی نیست فعلا که وقت داریم بریم یکم خوش بگذرونیم؟
ات: کجا؟
جیمین: همینجا شهربازی
ات: ولی
ادامه تو کامنت
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ²¹)
( پرش زمانی ساعت 4 تو شهربازی)
ات ویو
منتظر جیمین بودم و بالاخره اومد.... سلام کردیم و باهم رفتیم تا قدم بزنیم.....
جیمین: میخوای بشینیم تا حرفاتو بگی یا نه؟.
ات: نه همین قدم بزنیم و حرف بزنیم بهتره....
جیمین: باشه
ات: راستش..... میخواستم بگم که میشه قایمکی دوتایی یه کاری رو انجام بدیم؟...
جیمین: چه کاری؟.....
ات: ببین من دیشب این فکر به سرم زد که از رزی و جیسو و جنی کمک بگیریم..... به یونگی گفتم امروز ولی گفت نه.......
جیمین: خب.....
ات: میخواستم که دوتایی بریم ازشون یه سری اطلاعات در مورد عمارت لیسا و کلا خودش بگیریم که کارمون راحت تر بشه...... ولی یونگی گفت نه و سرم داد زد..... باهاش فعلا حرف نمیزنم.....
جیمین: خب یونگی مخالف خیلی چیزاست..... ولی بی دلیل نیستش اینا.....
ات: میشه بگی دلیلش چیه؟....
جیمین: خب یبار هم همین اتفاق افتاد...... ما یه کاری برامون پیش اومده بود و تصمیم گرفتیم از یه کسایی کمک بگیریم بر همین خودمونو لو دادیم بهشون..... ولی اونا بعدا بهمون خیانت کردن و رفتن همه چیز رو به کمپانی گفتن......
ات: وایسا ببینم مگه نگفتید کمپانی خودش بهتون مشکوک میشه و تعقیبتون میکنه و میفهمه ماجرا رو؟!....
جیمین: چرا ولی کمپانی حرف اون پسره رو باور نکرد و پسره مدرکی نداشت که به کمپانی ثابت کنه....... بعد اون کمپانی مشکوک میشه و میاد اینکارو انجام میده.....
ات: اها......
جیمین: بر همینه که مخالف هستیم....
ات: خب لو نمیدیم که...... فقط ازشون میپرسیم درباره ی لیسا..... که چطور کسیه موقعه حمله و در عمارتش چی میگذره...... به اونا هم ربطی نداره ما میخوایم چیکار کنیم خب......
جیمین: ات..... اینم ریسکش خیلی بالاست..... ولی مخفیانه این کارو انجام نمیدیم..... میایم به بقیه هم میگیم.....
ات: اگه مخالفت کردن چی؟.....
جیمین: ات منم خودم مخالف این قضیه ام ولی به خاطر تو میخوام اینکارو کنم.....
ات: مطمئنم اونا قادر به انجام همچین کاری نیستن......
جیمین: پس کاری نکنیم دیگه.....
ات: لطفا جیمین..... امید من الان تویی
جیمین: ببین ات هر کدوم از ما که بهت توضیح دادم تو یه کاری استعداد معرکه ای داریم..... پس نگران نباش ما کارمون رو درست انجام میدیم و نیازی به کسی نداریم
ات: هعی باشه من چون میخوام انتقامم رو ازش بگیرم نمیخوام چیزی خراب شه.....
جیمین: به ما اعتماد داشته باش.....
ات: اوهوم..... ولی چرا مثلا هر کی باید با مربی خودش بیوفته؟..... مثلا چرا من و سوجین باهم نیوفتادیم تو انجام ماموریت؟...
جیمین: ( خنده)..... ات فعلا معلوم نیستش که اون نقشمون باشه خود نامجون گفت ممکنه تغییر بدیمش
ات: عجب
جیمین: حالا اگه سوالی نیست فعلا که وقت داریم بریم یکم خوش بگذرونیم؟
ات: کجا؟
جیمین: همینجا شهربازی
ات: ولی
ادامه تو کامنت
۱۲.۱k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.