old Friends (one shot)
+بوسم کن!
-چیمیگی یودای دراز، بوسم کن دیگه چیه
+بکهیون میگم بوسم کن
-تو دیگه خیلی مست شدی بیا بریم
بکهیون، پسر بزرگتر رو روی شونه هاش انداخت و از اون فضای مزخرف بیرون اومد.بر خلاف بکهیونی که نه مست میکرد نه از یک میلیمتری الکل رد میشد، چانیولی بود که وقتایی که مشغول نبود تو بار پلاس بود. تو فکر تفاوتای خودش و دوست صمیمیش بود که به خونه رسید. کلید رو انداخت و پسر بزرگتر رو روی کاناپه خوابوند وقتی بلند شد که بره، توسط چانیول یقه اش گرفته شد
چانیول:بوس ندادی
بکهیون: چیمیگی تو! بوس کجا بود
چانیول: حالا یه شب دوستت نباشم چیزی میشه؟
و چشماشو بست و به بکهیون پشت کرد.
بکهیون مات به چانیول نگاه کرد، منظورش از این حرفا چیبود ؟دوستش نباشه؟ اخه این یعنی چی...
-هی یودای دراز ،منظورت چیه؟
+برو
-نمیشه که مست تنهات بزارم یه چیزیت میشه . بهم نمیگی منظورت چیه؟
+نه نمیگم
- چقدر تو لجبازی اخهههه
★★★
چانیول با سردرد از خواب بلند شد و اولین چیزی که دید،چهره ی فرشته وار و خوابیده ی بکهیون توی بغلش بود بود!
بکهیون اینجا چیکار میکرد؟ و مهمتر از همه، چرا تو بغل چانیول و اونم لخت؟! اروم پسر رو از خواب بلند کرد
چانیول: هی بک پاشو
بکهیون بلند شد و جیغ بلندی زد و از چانیول فاصله گرفت
چانیول: چته چرا جیغ میزنی
بکهیون در حالی که تیشرتی رو سمت چانیول پرت میکرد گفت: تو چرا نرفتی لباس بپوشی
چانیول تازه متوجه شد که خودش هم عین بکهیون،هیچی تنش نیست
گفت: چرا من و تو لختیم!
بکهیون در حالی که آروم داشت لباساشو میپوشید سرخ و سفید شد
بکهیون: چیزه خب ...
چانیول میترسید، خوب از علاقه ی خودش به بکهیون آگاه بود و با وضعیتی که داشتن به احتمال زیاد دیشب یه کاری دست خودش و بکیهون داده بود
+بک حرف بزن
- یعنی تو هیچی یادت نمیاد؟
+ اگه یادم بود ازت نمیپرسیدم
- ببین تو دیشب بهم اعتراف کردی خب چیزه ببین منم از قبل دوستت داشتم و یهو خودت شروع کردی
+چیو شروع کر-
با دیدن ردای بنفش روی گردن بکهیون ساکت شد
چانیول: من واقعا متاسفم
بکیهون: بابت چی؟ تو دیشب مست بودی
چانیول: اخه تو استریتی
بکهیون: ساکت شو ببینم! نشنیدی گفتم منم تورو دوست دارم؟
چانیول چند لحظه به بکهیون نگاه کرد و بعد آروم بوسیدش.بکهیون ریز خندید و چانیول رو پرت کرد روی تخت
+ اگه دستم بهت نرسه بیون بکیهون!
______
منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم
-چیمیگی یودای دراز، بوسم کن دیگه چیه
+بکهیون میگم بوسم کن
-تو دیگه خیلی مست شدی بیا بریم
بکهیون، پسر بزرگتر رو روی شونه هاش انداخت و از اون فضای مزخرف بیرون اومد.بر خلاف بکهیونی که نه مست میکرد نه از یک میلیمتری الکل رد میشد، چانیولی بود که وقتایی که مشغول نبود تو بار پلاس بود. تو فکر تفاوتای خودش و دوست صمیمیش بود که به خونه رسید. کلید رو انداخت و پسر بزرگتر رو روی کاناپه خوابوند وقتی بلند شد که بره، توسط چانیول یقه اش گرفته شد
چانیول:بوس ندادی
بکهیون: چیمیگی تو! بوس کجا بود
چانیول: حالا یه شب دوستت نباشم چیزی میشه؟
و چشماشو بست و به بکهیون پشت کرد.
بکهیون مات به چانیول نگاه کرد، منظورش از این حرفا چیبود ؟دوستش نباشه؟ اخه این یعنی چی...
-هی یودای دراز ،منظورت چیه؟
+برو
-نمیشه که مست تنهات بزارم یه چیزیت میشه . بهم نمیگی منظورت چیه؟
+نه نمیگم
- چقدر تو لجبازی اخهههه
★★★
چانیول با سردرد از خواب بلند شد و اولین چیزی که دید،چهره ی فرشته وار و خوابیده ی بکهیون توی بغلش بود بود!
بکهیون اینجا چیکار میکرد؟ و مهمتر از همه، چرا تو بغل چانیول و اونم لخت؟! اروم پسر رو از خواب بلند کرد
چانیول: هی بک پاشو
بکهیون بلند شد و جیغ بلندی زد و از چانیول فاصله گرفت
چانیول: چته چرا جیغ میزنی
بکهیون در حالی که تیشرتی رو سمت چانیول پرت میکرد گفت: تو چرا نرفتی لباس بپوشی
چانیول تازه متوجه شد که خودش هم عین بکهیون،هیچی تنش نیست
گفت: چرا من و تو لختیم!
بکهیون در حالی که آروم داشت لباساشو میپوشید سرخ و سفید شد
بکهیون: چیزه خب ...
چانیول میترسید، خوب از علاقه ی خودش به بکهیون آگاه بود و با وضعیتی که داشتن به احتمال زیاد دیشب یه کاری دست خودش و بکیهون داده بود
+بک حرف بزن
- یعنی تو هیچی یادت نمیاد؟
+ اگه یادم بود ازت نمیپرسیدم
- ببین تو دیشب بهم اعتراف کردی خب چیزه ببین منم از قبل دوستت داشتم و یهو خودت شروع کردی
+چیو شروع کر-
با دیدن ردای بنفش روی گردن بکهیون ساکت شد
چانیول: من واقعا متاسفم
بکیهون: بابت چی؟ تو دیشب مست بودی
چانیول: اخه تو استریتی
بکهیون: ساکت شو ببینم! نشنیدی گفتم منم تورو دوست دارم؟
چانیول چند لحظه به بکهیون نگاه کرد و بعد آروم بوسیدش.بکهیون ریز خندید و چانیول رو پرت کرد روی تخت
+ اگه دستم بهت نرسه بیون بکیهون!
______
منتظر نظرات و انتقاداتتون هستم
۴۳۶
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.