چند پارتی
مرد من
دستات رو روی شکمت گذاشتی و برای بار پنجم توی هم پیچ خوردی. پریود شده بودی و دل درد وحشتناکی گرفته بودی و حتی حال این که بخوای باشی بری یک قرص برداری هم نداشتی. و دلت هم نمیخواست بهش رو بندازی چون باهاش دعوا کرده بودی. با آخرین توان هایی که در بدنت مونده بود بلند شدی و به سمت آشپزخونه رفتی که...
چیز زیادی یاد نمیومد. آخرین چیزی که یادت بود این بود که داشتی می رفتی آشپزخونه که قرص برداری و بعد؟ سیاهی.... و چیزی که الان میدیدی؟ جونگکوکی که با قیافه ای نگران بالای سرته و داره نگات میکنه
_:دخترمن؟ خوبی؟
اولش خیلی دوست داشتی که لبخندی روی لبات بشونی و جوابش رو بدی و خودت رو توی بغلش بندازی ولی ترجیح دادی با کارایی که دیشب انجام داده همچنان توی جات دراز بکشی و نگاهی بهش بندازی.
—: دخترم قهره؟ نمیخواد جواب بده؟
با دومین سوالی که پرسید ترجیح دادی از جان بلند بشی و به سمت آشپزخونه بری. قرصی خوردی بعد از ریختن آب داغ توی کیسه ی آب گرمت و برداشتنش به سمت مبلی که نزدیک تلویزیون بود رفتی و بعد از نشستن روش و روشن کردنش فیلم مورده علاقت رو انتخاب کردی و مشغول دیدنش شدی
دستات رو روی شکمت گذاشتی و برای بار پنجم توی هم پیچ خوردی. پریود شده بودی و دل درد وحشتناکی گرفته بودی و حتی حال این که بخوای باشی بری یک قرص برداری هم نداشتی. و دلت هم نمیخواست بهش رو بندازی چون باهاش دعوا کرده بودی. با آخرین توان هایی که در بدنت مونده بود بلند شدی و به سمت آشپزخونه رفتی که...
چیز زیادی یاد نمیومد. آخرین چیزی که یادت بود این بود که داشتی می رفتی آشپزخونه که قرص برداری و بعد؟ سیاهی.... و چیزی که الان میدیدی؟ جونگکوکی که با قیافه ای نگران بالای سرته و داره نگات میکنه
_:دخترمن؟ خوبی؟
اولش خیلی دوست داشتی که لبخندی روی لبات بشونی و جوابش رو بدی و خودت رو توی بغلش بندازی ولی ترجیح دادی با کارایی که دیشب انجام داده همچنان توی جات دراز بکشی و نگاهی بهش بندازی.
—: دخترم قهره؟ نمیخواد جواب بده؟
با دومین سوالی که پرسید ترجیح دادی از جان بلند بشی و به سمت آشپزخونه بری. قرصی خوردی بعد از ریختن آب داغ توی کیسه ی آب گرمت و برداشتنش به سمت مبلی که نزدیک تلویزیون بود رفتی و بعد از نشستن روش و روشن کردنش فیلم مورده علاقت رو انتخاب کردی و مشغول دیدنش شدی
۱.۲k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.