رز سفید p36
_پرستار!! بچمون داره بدنیا میاد!
*بزارید روی تخت و ببرینش اتاق عمل....
_بله...
_موفق باشی عزیزم
+خدانگهدار...
۴ ساعت بعد...
ساعت ۷ صبح بود و داشتم جلوی اتاق عمل قدم میزدم .....
که با صدای گریه بچه فهمیدم پسرم به دنیا اومده.....
در اتاق عمل باز شد و پسرم و آوردن بیرون....
_بابایی...خوش اومدی....
پشمام ریخته بود!
فتو کپی خودم بود...
چقدرم خوشگل بود!
۱ ساعت بعد....
مامانمینا و جیمین و مانلی هم اومده بودن....
منم بالاسر کارلا بودم!
هنوز بهوش نیومده بود....
دستشو گرفته بودم که دیدم دستمو فشار داد....
+ب...بچم؟
_نگران نباش عزیزم تو بخش نوزادانه....
خوبی؟
+آره خوبم....
مامانینا و جیمین و مانلی اومدن داخل ....
×مبارکت باشه عزیزم ....
+ممنونم...
مانلی هم اومد جلو و بغلم کرد...
٪مبارکتون باشه....
+_ممنون مرسی....
که جیمین هم جونگکوک و بغل کرد تبریک گفت....
در باز شد و پرستار پسرمونو آورد و داد بغل من....
٪٪٪اوویییی
÷ای خدااا
×پسرمم....چه خوشگله...
+وای مامانی....
و یک قطره اشک. از گوشه چشمم افتاد...
_عهه یعنی چی گریه میکنی...اشکامو پاک کرد....و لپمو بوسید...
+عین خودته....
_آره...
×اسمشو انتخاب کردید...
_+بله ...فیلیکس...
×عالیه...
دیدم پسرمون شروع به گریه کردن کرد که به کوک نگاه کردم....
_برید بیرون لطفا...میخواد شیر بده....
*بزارید روی تخت و ببرینش اتاق عمل....
_بله...
_موفق باشی عزیزم
+خدانگهدار...
۴ ساعت بعد...
ساعت ۷ صبح بود و داشتم جلوی اتاق عمل قدم میزدم .....
که با صدای گریه بچه فهمیدم پسرم به دنیا اومده.....
در اتاق عمل باز شد و پسرم و آوردن بیرون....
_بابایی...خوش اومدی....
پشمام ریخته بود!
فتو کپی خودم بود...
چقدرم خوشگل بود!
۱ ساعت بعد....
مامانمینا و جیمین و مانلی هم اومده بودن....
منم بالاسر کارلا بودم!
هنوز بهوش نیومده بود....
دستشو گرفته بودم که دیدم دستمو فشار داد....
+ب...بچم؟
_نگران نباش عزیزم تو بخش نوزادانه....
خوبی؟
+آره خوبم....
مامانینا و جیمین و مانلی اومدن داخل ....
×مبارکت باشه عزیزم ....
+ممنونم...
مانلی هم اومد جلو و بغلم کرد...
٪مبارکتون باشه....
+_ممنون مرسی....
که جیمین هم جونگکوک و بغل کرد تبریک گفت....
در باز شد و پرستار پسرمونو آورد و داد بغل من....
٪٪٪اوویییی
÷ای خدااا
×پسرمم....چه خوشگله...
+وای مامانی....
و یک قطره اشک. از گوشه چشمم افتاد...
_عهه یعنی چی گریه میکنی...اشکامو پاک کرد....و لپمو بوسید...
+عین خودته....
_آره...
×اسمشو انتخاب کردید...
_+بله ...فیلیکس...
×عالیه...
دیدم پسرمون شروع به گریه کردن کرد که به کوک نگاه کردم....
_برید بیرون لطفا...میخواد شیر بده....
۱۸.۷k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.