استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 part𖣘𖣘①⓪𖣘𖣘
جینهو:خوب من باید برم کلی کار سرم ریخته دیر برسم شوگا کلمو کنده
میا:باشه برو دخترم
جینهو:فعلا
...
همینکه از اتاق اومدم بیرون دیدم گوشیم زنگ خورد:
الو؟
سولهی*دوستش(پرستاره)*:الو جینهو؟
جینهو:بله؟
سولهی:بدو بیا ی بیمار اورژانسی داریم
جینهو:مگه دکتر مین اونجا نیست؟
سوهلی:اگه بود پرا باید به تو میگفتم؟
جینهو:باشه باشه اومدم
...
جینهو:خوب بیمار کجاست؟
سولهی:اینجاست بیا
جینهو:ا..این که ...
....
شوگا:/
تو اتاق کارم داشتم به پروژه های دانشجوها نگاه میکردم که گفتن ی بیمار اورژانسی اوردن ، اومممممم تازه وقتش بود که امتحانش کنم ببینم تا الان چیزی یاد گرفته یا نه..
البته میدونم بلده اما گفتم ایندفعه تنهایی انجامش بده
.
.
.
اون کوک بود. دوست دوران دانشگاه جینهو، اما الان کجاست؟روی تخت بیمارستان
اون به جینهو قول داده بود که همیشه سالم بمونه و با موفقیتی که به دست اورده بود به دیدنش بیاد اما این چه دیداری بود؟؟
.
.
جینهو:چ..چش شده؟
سولهی:تصادف کرده و ضربه بدی به سرش وارد شده
جینهو:ب..باید ازش سی تی اسکن بگیریم ، سریع باشین*بلند*
سولهی:چت شده تو؟ حالت خوبه؟
جینهو:من خوبم بدو کارتو بکن ...
سولهی رفت کارارو انجام بده
جینهو:ک..کوک؟خوبی؟*رو به پرستار*: چه مدت بی هوش بوده؟
پ:۱۰ دقیقه بعد تصادف اما الان هوشیاره ، اگه سریع کاری نکنیم ممکنه تو وضعیت هوشیاری حداقلی قرار بگیره(: وضعیت هوشیاری حداقلی وضعیتی است که هوشیاری در آن به شدت تغییر میکند اما برخی نشانههای خودآگاهی یا آگاهی نسبت به محیط دیده میشود. این غالباً یک حالت گذرا از کما یا وضعیت نباتی به بهبودی بیشتر است.)
جینهو:اومیدوارم چیزی نباشه*زیر لب*
سولهی اومد:
خوب کمکش کنین ببریمش
.
.
جینهو:چیشد دکتر؟
د:خدارو شکر چیزی نیست فقط چون ضربه محکمی بوده بیهوش شده بود ولی چون وقت بود چیطی نیست،اینم جواب سیتی شون
جینهو:ممنون دکتر
.
.
شوگا:چیشد؟
سولهی:دکتر جینهو کارشو خوب انجام داد
شوگا:خوبه ،ممنون میتونی بری
پس خوبه کارشو بلده
.
.
جینهو:اخه چرا اینطوری شدی؟*بغض*
..
میا:باشه برو دخترم
جینهو:فعلا
...
همینکه از اتاق اومدم بیرون دیدم گوشیم زنگ خورد:
الو؟
سولهی*دوستش(پرستاره)*:الو جینهو؟
جینهو:بله؟
سولهی:بدو بیا ی بیمار اورژانسی داریم
جینهو:مگه دکتر مین اونجا نیست؟
سوهلی:اگه بود پرا باید به تو میگفتم؟
جینهو:باشه باشه اومدم
...
جینهو:خوب بیمار کجاست؟
سولهی:اینجاست بیا
جینهو:ا..این که ...
....
شوگا:/
تو اتاق کارم داشتم به پروژه های دانشجوها نگاه میکردم که گفتن ی بیمار اورژانسی اوردن ، اومممممم تازه وقتش بود که امتحانش کنم ببینم تا الان چیزی یاد گرفته یا نه..
البته میدونم بلده اما گفتم ایندفعه تنهایی انجامش بده
.
.
.
اون کوک بود. دوست دوران دانشگاه جینهو، اما الان کجاست؟روی تخت بیمارستان
اون به جینهو قول داده بود که همیشه سالم بمونه و با موفقیتی که به دست اورده بود به دیدنش بیاد اما این چه دیداری بود؟؟
.
.
جینهو:چ..چش شده؟
سولهی:تصادف کرده و ضربه بدی به سرش وارد شده
جینهو:ب..باید ازش سی تی اسکن بگیریم ، سریع باشین*بلند*
سولهی:چت شده تو؟ حالت خوبه؟
جینهو:من خوبم بدو کارتو بکن ...
سولهی رفت کارارو انجام بده
جینهو:ک..کوک؟خوبی؟*رو به پرستار*: چه مدت بی هوش بوده؟
پ:۱۰ دقیقه بعد تصادف اما الان هوشیاره ، اگه سریع کاری نکنیم ممکنه تو وضعیت هوشیاری حداقلی قرار بگیره(: وضعیت هوشیاری حداقلی وضعیتی است که هوشیاری در آن به شدت تغییر میکند اما برخی نشانههای خودآگاهی یا آگاهی نسبت به محیط دیده میشود. این غالباً یک حالت گذرا از کما یا وضعیت نباتی به بهبودی بیشتر است.)
جینهو:اومیدوارم چیزی نباشه*زیر لب*
سولهی اومد:
خوب کمکش کنین ببریمش
.
.
جینهو:چیشد دکتر؟
د:خدارو شکر چیزی نیست فقط چون ضربه محکمی بوده بیهوش شده بود ولی چون وقت بود چیطی نیست،اینم جواب سیتی شون
جینهو:ممنون دکتر
.
.
شوگا:چیشد؟
سولهی:دکتر جینهو کارشو خوب انجام داد
شوگا:خوبه ،ممنون میتونی بری
پس خوبه کارشو بلده
.
.
جینهو:اخه چرا اینطوری شدی؟*بغض*
..
۴۳.۳k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.