فیک مافیای من پارت ۱۱:
فیک مافیای من پارت ۱۱:
بعد از دو روز:
الان دو روزه منو اینجا نگه داشتن و من همش دارم به کوک فکر میکنم که یهو یونا اومد داخل اتاق و گفت:
یونا:وقته زجر کشیدن رسیده خانمه پارک
یونا ا،ت رو باز کرد و بردش به یک اتاق که ا،ت وقتی این صحنه رو دید محکم با دو زانو هاش افتاد زمین
اون کوک بود که تمامه صورتش خونی شده بود ولی هنوز بهوش بود
یونا به بادیگار ها اشاره کرد که ا،ت رو بگیرن
ا،ت:ولم کنید یونا بخدا اگر کاری بکنی پشیمونت میکنممممممم
یونا:یااا ا،ت تو درد نکشیدی من درد کشیدم حالا نوبت توعه
یک دفعه یونا اسلحه رو نشونه گرفت به کوک و بنگککککگ
ا،ت:ولم کردند و سریع رفتم سمته کوک
ا،ت:کوک لطفا خواهش میکنم عزیزم
کوک:ا ا ا،ت
ا،ت:منتظره این بودم که بادیگارد ها برن بیرون که رفتن بیرون و من اسلحمو آوردم بیرون و زدم یکی توی مغزه یونا
ا،ت:کوک لطفا چشماتو باز کن
کوک:خیلی دوست دارم همیشه داشتم
ا،ت:نباید بری بخدا بری ازت متنفر میشممممممم
ا،ت:کوککککککککککک کوک لطفاااااا لطفاااااا چشماتو باز کننننن
(با گریه و جیغغغ)
ا،ت:کوککککککککککک
ا،ت:پاشو لطفا میدونم داری شوخی میکنی
ا،ت:زنگ زدم به آمبولانس تا سریع بیاین
آمبولانس اومد و رفتیم بیمارستان
داخله بیمارستان:
دکتر:همیاره جعون جونگکوک
ا،ت:منم منم(با گریه)
دکتر:تسلیت میگم بهتون
ا،ت:چی؟چرااااااااا دارین دروغ میگینننننننننننننن
پایانه فصله اول
بعد از دو روز:
الان دو روزه منو اینجا نگه داشتن و من همش دارم به کوک فکر میکنم که یهو یونا اومد داخل اتاق و گفت:
یونا:وقته زجر کشیدن رسیده خانمه پارک
یونا ا،ت رو باز کرد و بردش به یک اتاق که ا،ت وقتی این صحنه رو دید محکم با دو زانو هاش افتاد زمین
اون کوک بود که تمامه صورتش خونی شده بود ولی هنوز بهوش بود
یونا به بادیگار ها اشاره کرد که ا،ت رو بگیرن
ا،ت:ولم کنید یونا بخدا اگر کاری بکنی پشیمونت میکنممممممم
یونا:یااا ا،ت تو درد نکشیدی من درد کشیدم حالا نوبت توعه
یک دفعه یونا اسلحه رو نشونه گرفت به کوک و بنگککککگ
ا،ت:ولم کردند و سریع رفتم سمته کوک
ا،ت:کوک لطفا خواهش میکنم عزیزم
کوک:ا ا ا،ت
ا،ت:منتظره این بودم که بادیگارد ها برن بیرون که رفتن بیرون و من اسلحمو آوردم بیرون و زدم یکی توی مغزه یونا
ا،ت:کوک لطفا چشماتو باز کن
کوک:خیلی دوست دارم همیشه داشتم
ا،ت:نباید بری بخدا بری ازت متنفر میشممممممم
ا،ت:کوککککککککککک کوک لطفاااااا لطفاااااا چشماتو باز کننننن
(با گریه و جیغغغ)
ا،ت:کوککککککککککک
ا،ت:پاشو لطفا میدونم داری شوخی میکنی
ا،ت:زنگ زدم به آمبولانس تا سریع بیاین
آمبولانس اومد و رفتیم بیمارستان
داخله بیمارستان:
دکتر:همیاره جعون جونگکوک
ا،ت:منم منم(با گریه)
دکتر:تسلیت میگم بهتون
ا،ت:چی؟چرااااااااا دارین دروغ میگینننننننننننننن
پایانه فصله اول
۱۰.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.