منشی کوک چشه پارت ۷
منشی کوک چشه پارت ۷
بعد توی لیوان ریختم و رفتم توی حیاط. بین گل ها نشستم. چایم و خوردم. رفتم لبتابم و گرفتم و به کارام رسیدم. منتظر بودم تا کوک بیاد. گفتم تا کوک بیاد یکم برم بخوابم. یه نیم ساعت خوابیدم بیدار شدم که صدای چرخیدن کلید تو در و شنیدم. گفتم حتما کوکه. خیلی ملایم ارایش کردم. رفتم پایین دیدم برقا خاموشه. کلی شمع و گل رز پر پر شده روی زمین ریخته. رفتم جلوتر با چیزی که دیدم خون جلوی چشامو گرفت.
جاااااانننننننن.....
مینجی بوده. با یه لباس خیلی خیلی باز. بهتره بگم اصلا چیزی تنش نبود. داشت میز و میچید. رفتم پشتش. یه اِهِم گفتم روشو کرد سمتم و منم یکی خوابوندم تو گوشش. پرت شد روی زمین. یقشو گرفتم و گفتم: تو اینحا داری چه غلطی میکنی ها. گمشو برو. دست از سر کوک هم برمیداری. اگرم بگی اینکارو نمیکنم ازت شکایت میکنم.حکم فاصله گیری میگیرم. دختره ی هرزه.لباسشو. باداد.
بعد گرفتمشو و انداختمش تو حیاط. داد زدم گفتم گمشو. داشتم از عصبانیت جر میخوردم. ویو کوک:
رفتم کلی خرید کردم. رفتم حیاط دیدم ا.ت داره سر مینجی داد میزنه. با دوتا دست زدم تو سرم. بدو بدو رفتم سمتش. ا.ت تا منو دید سریع دستشو گذاشت رو ی چشام. بعد چند دقیقه. دستشو اورد پایین. دیدم داره گریه میکنه. سریع بغلش کردم. گفتم چی شده. اونم ماجرا رو برام تعریف کرد.
کوک: حالا چرا دستتو گذاشتی روی چشام؟
ا.ت: چون لباسش خیلی خیلی باز بود.
رفتیم روی کاناپه نشستیم. من بغلش کردم. ا.ت تو بغلم خوابید. منم خوابیدم. بیدار شدم دیدم ا.ت داره منو نگاه میکنه.
کوک: خیلی جذابم، نه؟
ا.ت: خیلی.
بعد بوسه ای روی لبام زد.
کوک: خیلی شیطون شدی ها!
ا.ت: دوست نداری نمیکنم.
کوک: من غلط کردم بیبی. تو همش اینکارو بکن.
ا.ت: چشم.
کوک:قربون این چشم گفتنات بشم. با قیافه کیوت.
...............
بعد توی لیوان ریختم و رفتم توی حیاط. بین گل ها نشستم. چایم و خوردم. رفتم لبتابم و گرفتم و به کارام رسیدم. منتظر بودم تا کوک بیاد. گفتم تا کوک بیاد یکم برم بخوابم. یه نیم ساعت خوابیدم بیدار شدم که صدای چرخیدن کلید تو در و شنیدم. گفتم حتما کوکه. خیلی ملایم ارایش کردم. رفتم پایین دیدم برقا خاموشه. کلی شمع و گل رز پر پر شده روی زمین ریخته. رفتم جلوتر با چیزی که دیدم خون جلوی چشامو گرفت.
جاااااانننننننن.....
مینجی بوده. با یه لباس خیلی خیلی باز. بهتره بگم اصلا چیزی تنش نبود. داشت میز و میچید. رفتم پشتش. یه اِهِم گفتم روشو کرد سمتم و منم یکی خوابوندم تو گوشش. پرت شد روی زمین. یقشو گرفتم و گفتم: تو اینحا داری چه غلطی میکنی ها. گمشو برو. دست از سر کوک هم برمیداری. اگرم بگی اینکارو نمیکنم ازت شکایت میکنم.حکم فاصله گیری میگیرم. دختره ی هرزه.لباسشو. باداد.
بعد گرفتمشو و انداختمش تو حیاط. داد زدم گفتم گمشو. داشتم از عصبانیت جر میخوردم. ویو کوک:
رفتم کلی خرید کردم. رفتم حیاط دیدم ا.ت داره سر مینجی داد میزنه. با دوتا دست زدم تو سرم. بدو بدو رفتم سمتش. ا.ت تا منو دید سریع دستشو گذاشت رو ی چشام. بعد چند دقیقه. دستشو اورد پایین. دیدم داره گریه میکنه. سریع بغلش کردم. گفتم چی شده. اونم ماجرا رو برام تعریف کرد.
کوک: حالا چرا دستتو گذاشتی روی چشام؟
ا.ت: چون لباسش خیلی خیلی باز بود.
رفتیم روی کاناپه نشستیم. من بغلش کردم. ا.ت تو بغلم خوابید. منم خوابیدم. بیدار شدم دیدم ا.ت داره منو نگاه میکنه.
کوک: خیلی جذابم، نه؟
ا.ت: خیلی.
بعد بوسه ای روی لبام زد.
کوک: خیلی شیطون شدی ها!
ا.ت: دوست نداری نمیکنم.
کوک: من غلط کردم بیبی. تو همش اینکارو بکن.
ا.ت: چشم.
کوک:قربون این چشم گفتنات بشم. با قیافه کیوت.
...............
۷.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.