پارت سوم🤝🫶
ا.ت: هوس مردن کردی؟!!
چانوو: باشه باشه غلط کردم ولم کن اتوبوس رسیددد
ولش کردم و به سمت اتوبوس رفتیم
صندلی ام رو پیدا کردم پیش یه پسر بود
چمدونم رو بلند کردم که بزارم جای چمدون ها اتوبوس شروع به حرکت کرد
منم با شدت به بغل پسره پرت شدم
زود بلند شدم
ا.ت: ببخشید خیلی متاسفم
پسره: تعادل نداری مگه
ا.ت: ببخشید
چمدون رو زود بلند کردم و روی صندلیم نشستم
خجالت میکشیدم به صورت پسره نگاه کنم اخه خیلی بد روش افتادم
خاک تو سرت ا.ت راست میگه دیگه مگه تعادل نداری
وایسا چرا بهم گفت تعادل نداری تیکه انداخت؟! گ.وه خورد
ا.ت: هی به من تیکه انداختی الان؟!!!
پوکر نگام کرد
پسره: یه چیزیم طلبکار شدیما
هوفففف ولش کن چشممو به سمت پنجره دادم
و به بیرون نگاه کردم
کم کم چشمام بسته شد و خوابم برد
پسره: هی بلند شو مگه خرسی که بیدار نمیشییی
بند شدم و سیخ نشستم
چشمامو مالش دادم
ا.ت: ها ؟!!!چیشده!!
پسره: با اجازتون رسیدیم پاشو پیاده شو
ا.ت: تو کی هستی!!؟
تهیونگ: کیم تهیونگ هستم اوکیه؟
ا.ت: نشناختمت
تهیونگ: اصلا به من چه می خوای پیاده شو نمی خوای هم پیاده نشو
بلند شد و رفت
از جام به زور بلند شدم و از اتوبوس رفتم بیرون
جای سبزه زاری بود
خوشم اومد چه جای باحالیه
جیسون اومد پیشم
جیسون: ا.ت بیا بریم اونجا شماره اتاق هامونو بهمون میدن دیر کنیم تموم میشه ها
ا.ت: اوهوم
داشتیم میرفتیم
جیسون: ا.ت چمدونات کجاست؟
ا.ت: ها؟!
به دورو برم نگاه کردم وایییی یادم رفت
ا.ت: من یادم رفته چمدونام مونده تو اتوبوس من میرم برشون دارم شما برام اتاق و بگیرید
بدو بدو رفتم سمت اتوبوس که شروع به حرکت کرد
دنبالش میدوییدم و جیغ میزدم که نگه داره
بالاخره نگه داشت رفتم سمت در اتوبوس
ا.ت: بب.....ببخش....ید ....من .....چمدونام .....مو....نده ( نفس نفس زدن)
مرد: خدا شفات بده بیا بردار
ا.ت: ممنون
رفتم چمدونام رو برداشتم
از اتوبوس پیاده شدم
داشتم میمردم
چقدر زیاد دوییدم
حرکت کردم سمت کمپ
چانوو: باشه باشه غلط کردم ولم کن اتوبوس رسیددد
ولش کردم و به سمت اتوبوس رفتیم
صندلی ام رو پیدا کردم پیش یه پسر بود
چمدونم رو بلند کردم که بزارم جای چمدون ها اتوبوس شروع به حرکت کرد
منم با شدت به بغل پسره پرت شدم
زود بلند شدم
ا.ت: ببخشید خیلی متاسفم
پسره: تعادل نداری مگه
ا.ت: ببخشید
چمدون رو زود بلند کردم و روی صندلیم نشستم
خجالت میکشیدم به صورت پسره نگاه کنم اخه خیلی بد روش افتادم
خاک تو سرت ا.ت راست میگه دیگه مگه تعادل نداری
وایسا چرا بهم گفت تعادل نداری تیکه انداخت؟! گ.وه خورد
ا.ت: هی به من تیکه انداختی الان؟!!!
پوکر نگام کرد
پسره: یه چیزیم طلبکار شدیما
هوفففف ولش کن چشممو به سمت پنجره دادم
و به بیرون نگاه کردم
کم کم چشمام بسته شد و خوابم برد
پسره: هی بلند شو مگه خرسی که بیدار نمیشییی
بند شدم و سیخ نشستم
چشمامو مالش دادم
ا.ت: ها ؟!!!چیشده!!
پسره: با اجازتون رسیدیم پاشو پیاده شو
ا.ت: تو کی هستی!!؟
تهیونگ: کیم تهیونگ هستم اوکیه؟
ا.ت: نشناختمت
تهیونگ: اصلا به من چه می خوای پیاده شو نمی خوای هم پیاده نشو
بلند شد و رفت
از جام به زور بلند شدم و از اتوبوس رفتم بیرون
جای سبزه زاری بود
خوشم اومد چه جای باحالیه
جیسون اومد پیشم
جیسون: ا.ت بیا بریم اونجا شماره اتاق هامونو بهمون میدن دیر کنیم تموم میشه ها
ا.ت: اوهوم
داشتیم میرفتیم
جیسون: ا.ت چمدونات کجاست؟
ا.ت: ها؟!
به دورو برم نگاه کردم وایییی یادم رفت
ا.ت: من یادم رفته چمدونام مونده تو اتوبوس من میرم برشون دارم شما برام اتاق و بگیرید
بدو بدو رفتم سمت اتوبوس که شروع به حرکت کرد
دنبالش میدوییدم و جیغ میزدم که نگه داره
بالاخره نگه داشت رفتم سمت در اتوبوس
ا.ت: بب.....ببخش....ید ....من .....چمدونام .....مو....نده ( نفس نفس زدن)
مرد: خدا شفات بده بیا بردار
ا.ت: ممنون
رفتم چمدونام رو برداشتم
از اتوبوس پیاده شدم
داشتم میمردم
چقدر زیاد دوییدم
حرکت کردم سمت کمپ
۹.۵k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.