𝙿𝙰𝚁𝚃 ¹³
ᴇsᴛᴇᴘ ғᴀᴛʜᴇʀ 🤍🦋
طولی نکشید که از طرف مامانم برام پیامی اومد
"سلام ا/ت ، جیمینم مامانت دستش بند بود خودم پیامتو دیدم الان میام دنبالت"
ا/ت: ممنون
زنگ آخرم خورد جلوی در مدرسه وایساده بودم تا جیمین بیاد ، تقریبا همه بچه ها رفته بودن و فقط من مونده بودم .....
یه نگا به گوشیم انداختم تا جیمین بیاد
با صدای بوق ماشین سرمو آوردم بالا و دیدم که اومده ، گوشیمو داخل جیبم کردم و رفتم و سوار ماشینش شدم.
ا/ت: سلام
جیمین: سلام ببخشید دیر کردم آخه راه مدرستو بلد نبودم با اینکه خیلی از خونه فاصله نداشت
ا/ت: اشکال نداره
جیمین: دوستت چش شده بود؟
ا/ت: زنگ ورزش پاش آسیب دید و بردنش بیمارستان
جیمین: اها ، اوکی
ا/ت: اووووم
◆◇◇◇◇◇◇◆
زنگ خونه رو زدیم و مامان برامون درو باز کرد و رفتیم داخل
ا/ت: سلام
هلن: سلام عزیزم تا دست و صورتتو بشوری و لباستو عوض کنی ناهار امادس
ا/ت: باش
هلن: عزیزم پدرت الان زنگ زد
جیمین: چی گفت
هلن: امروز میاد اینجا
جیمین: ساعت چند؟
هلن: اممم ساعت ۶
جیمین: اوکی ، من میرم یه دوش کوچیک بگیرم
هلن: باشه فقط سریع بیا ناهار آمادس
جیمین: اوکی
جیمین ویو: اتاق ما دقیقا کنار اتاق ا/ت بود داشتم از کنارش رد میشدم تا برم حموم که با صداش متوقف شدم....
ا/ت ویو: بعد از اینکه لباسامو عوض کردم یه زنگ به سوهو زدم تا حالشو بپرسم
ا/ت: سلام عشقم ، خوبی؟
سوهو: آره بهترم تو چطوری ، خوبی؟
ا/ت: آره خوبم ، فردای میتونی بیای مدرسه؟
سوهو: فک نکنم تا فردا باید بیمارستان باشم
ا/ت: باشه ، پس مواظب خودت باش
سوهو: تو ام همین طور خدافظ عروسک...
جیمین ویو: بعد از اینکه تلفن ا/ت تموم شد سریع رفتم تو اتاق و بعد رفتم تو حموم...
ا/ت دوس پسر داره
نه نه نه...!! نمیتونم باور کنم
با تق تق صدای در به خودم اومدم
جیمین: بله
هلن: جیمین عزیزم بیا ناهار امادس
جیمین: ب...باشه اومدم
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
طولی نکشید که از طرف مامانم برام پیامی اومد
"سلام ا/ت ، جیمینم مامانت دستش بند بود خودم پیامتو دیدم الان میام دنبالت"
ا/ت: ممنون
زنگ آخرم خورد جلوی در مدرسه وایساده بودم تا جیمین بیاد ، تقریبا همه بچه ها رفته بودن و فقط من مونده بودم .....
یه نگا به گوشیم انداختم تا جیمین بیاد
با صدای بوق ماشین سرمو آوردم بالا و دیدم که اومده ، گوشیمو داخل جیبم کردم و رفتم و سوار ماشینش شدم.
ا/ت: سلام
جیمین: سلام ببخشید دیر کردم آخه راه مدرستو بلد نبودم با اینکه خیلی از خونه فاصله نداشت
ا/ت: اشکال نداره
جیمین: دوستت چش شده بود؟
ا/ت: زنگ ورزش پاش آسیب دید و بردنش بیمارستان
جیمین: اها ، اوکی
ا/ت: اووووم
◆◇◇◇◇◇◇◆
زنگ خونه رو زدیم و مامان برامون درو باز کرد و رفتیم داخل
ا/ت: سلام
هلن: سلام عزیزم تا دست و صورتتو بشوری و لباستو عوض کنی ناهار امادس
ا/ت: باش
هلن: عزیزم پدرت الان زنگ زد
جیمین: چی گفت
هلن: امروز میاد اینجا
جیمین: ساعت چند؟
هلن: اممم ساعت ۶
جیمین: اوکی ، من میرم یه دوش کوچیک بگیرم
هلن: باشه فقط سریع بیا ناهار آمادس
جیمین: اوکی
جیمین ویو: اتاق ما دقیقا کنار اتاق ا/ت بود داشتم از کنارش رد میشدم تا برم حموم که با صداش متوقف شدم....
ا/ت ویو: بعد از اینکه لباسامو عوض کردم یه زنگ به سوهو زدم تا حالشو بپرسم
ا/ت: سلام عشقم ، خوبی؟
سوهو: آره بهترم تو چطوری ، خوبی؟
ا/ت: آره خوبم ، فردای میتونی بیای مدرسه؟
سوهو: فک نکنم تا فردا باید بیمارستان باشم
ا/ت: باشه ، پس مواظب خودت باش
سوهو: تو ام همین طور خدافظ عروسک...
جیمین ویو: بعد از اینکه تلفن ا/ت تموم شد سریع رفتم تو اتاق و بعد رفتم تو حموم...
ا/ت دوس پسر داره
نه نه نه...!! نمیتونم باور کنم
با تق تق صدای در به خودم اومدم
جیمین: بله
هلن: جیمین عزیزم بیا ناهار امادس
جیمین: ب...باشه اومدم
•ادامه دارد•
▪︎پدر خوانده▪︎
۲۹.۱k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.