p8
ویو ات
من و یونا زود تر رسیدیم کمپانی رفتیم اتاق پی دی نیم
یونا: سلام من مدیر برنامه جدیدم و ایشون ات هستن عضو جدید
ات: خوشبختم امیدوارم همه چی رو با هم عالی پیش ببریم
پی دی نیم: خانوم یونا شما بفرمایید اتاق بغل فرم رو پر کنید و توضیحات داده بشه
یونا رفت مثلا
پی دی نیم: پس تو ات هستی داداش جیمین راجع به تو بهم گفته بود فهمیدم به اون کیوتی هستی که اون می گفت هفته بعد عروسیتونه مبارکه کمپانی هم برای بعد عروسیتون یه سورپرایز داره
ات:ممنون آقای...
پی دی نیم: میتونی پی دی نیم صدام کنی ات
ویو ات
همون موقع شیش تا پسر اومدن تو
یونگی: سلام شما باید عضو جدید ات باشی
جین: و نامزد جیمین
ات: بله خودمم
ویو ات
هر چی میگشتم جیمین رو نمی دیدم
ات: ببخشید جیمین نیومده؟ اخه گفت همراه شماس
شوگا: چرا همینجا بود
ویو پیدی نیم: حتما داره با بی تی اس فنا حرف میزنه
ویو ات
ناراحت شدم سرم پایین بود یهو یکی وارد شد از پشت منو بغل کرد فهمیدم جیمین
ات: جیمینا ترسیدم چرا انقد دیر کردی
(ریکشن بقیه خیلی خوب بود)
کوک: جیمین کجا بودی خانوم کوچولو دلش برات تنک شده بود
ات: هی کوک (اخم کیوت)
جیمین: انگار یکی امشب قرار نیست شیر موز بخوره (جدی)
ات: خوب بسه بسه دعوا بسه داشتم با خودم فکر میکردم به خاطر آشناییمون بریم مهمون من شام بخوریم یه رستوران خوب رزرو کردم
بقیه: ممنووووون
رفتن شام خوردن
ات: جیمینا این کارت منه رمزشم روش نوشته میشه بری حساب کنی اخه من از اون آقا هه میترسم مست کرده
جیمین: نترس همینجا بمون خودم میرم
ویو جیمین
رفتم حساب کنه رو کارتشو نگاه کردن وای وای خدا باورم نمیشه چطور یادم رفت...
این داستان ادامه دارد 😂
من و یونا زود تر رسیدیم کمپانی رفتیم اتاق پی دی نیم
یونا: سلام من مدیر برنامه جدیدم و ایشون ات هستن عضو جدید
ات: خوشبختم امیدوارم همه چی رو با هم عالی پیش ببریم
پی دی نیم: خانوم یونا شما بفرمایید اتاق بغل فرم رو پر کنید و توضیحات داده بشه
یونا رفت مثلا
پی دی نیم: پس تو ات هستی داداش جیمین راجع به تو بهم گفته بود فهمیدم به اون کیوتی هستی که اون می گفت هفته بعد عروسیتونه مبارکه کمپانی هم برای بعد عروسیتون یه سورپرایز داره
ات:ممنون آقای...
پی دی نیم: میتونی پی دی نیم صدام کنی ات
ویو ات
همون موقع شیش تا پسر اومدن تو
یونگی: سلام شما باید عضو جدید ات باشی
جین: و نامزد جیمین
ات: بله خودمم
ویو ات
هر چی میگشتم جیمین رو نمی دیدم
ات: ببخشید جیمین نیومده؟ اخه گفت همراه شماس
شوگا: چرا همینجا بود
ویو پیدی نیم: حتما داره با بی تی اس فنا حرف میزنه
ویو ات
ناراحت شدم سرم پایین بود یهو یکی وارد شد از پشت منو بغل کرد فهمیدم جیمین
ات: جیمینا ترسیدم چرا انقد دیر کردی
(ریکشن بقیه خیلی خوب بود)
کوک: جیمین کجا بودی خانوم کوچولو دلش برات تنک شده بود
ات: هی کوک (اخم کیوت)
جیمین: انگار یکی امشب قرار نیست شیر موز بخوره (جدی)
ات: خوب بسه بسه دعوا بسه داشتم با خودم فکر میکردم به خاطر آشناییمون بریم مهمون من شام بخوریم یه رستوران خوب رزرو کردم
بقیه: ممنووووون
رفتن شام خوردن
ات: جیمینا این کارت منه رمزشم روش نوشته میشه بری حساب کنی اخه من از اون آقا هه میترسم مست کرده
جیمین: نترس همینجا بمون خودم میرم
ویو جیمین
رفتم حساب کنه رو کارتشو نگاه کردن وای وای خدا باورم نمیشه چطور یادم رفت...
این داستان ادامه دارد 😂
۸.۰k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.