دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۹۹🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
کمرشو گرفتم اونم گردنمو گرفته بود بردمش سمت تخت ....(ادمین: اهم اهم منحرف نشید اسمات نیست نمیدونم شایدم هست کی میدونه🤷♀️) روم بود ( هنوز درحال کی.س رفتن) زد به سی.نم فکر کنم نفس کم آورد تون تون نفس میکشید منم کمی از اون نداشتم موهاشو کنار زدم سرمو کردم تو گردنش شروع کردم به ما.رک گذاشتن اونم یقمو تو مشتش گرفته بود که از درد صداش در نیاد هه جای حساس کوچولوم گردنش بود اینو خوب میدونستم انقدر محکم ما.رک گذاشتم که جاش ک.بود شد یوری: اخخخ بستهه یزره اومدم بلا تو گوشش زمزمه کردم کوک:آخه چطوری..چطوری بست کنم ..هوم؟ یوری: چی کوک: کوچولو تو بگو.. بگو چجوری وقتی منو ۶ماه تو خماریت گذاشتی رفتی چجوری بست کنم یوری: ببخشید 🥺کوک: امممم فکر کنم اینجوری نمیشه باید برام تو خونه جبران کنی یوری: هوم؟ کوک: اممم یعنی تو نمیخوای به شوهرت حال بدی؟🤔 یوری: عه بیشعول برو گمشو بعد خجالت زده سرشو تو سی.نم قایم کرد منم محکم بغلش کردم رو موهاشو محکم بوس کردم گفتم کوک: اخخخ که نمیدونی دلم چقدر برای مثل گوجه سرخ شدنت تنگ شده بود کوچولو یوری:🫣 کوک: ایجوونم حالا بلند شو بریم فعلا هتل کارتو برام جبران کنی یوری: حالا نمیشه یجوره دیگه برات جبران کنم 🥺 تروخدااا کوک: نه خیرم حالا زود برو این لباستو عوض کن تا همینجا کار دستت ندادم بدو از روم بلند شد رفت بیرون منم رفتم دنبالش رفت تو اتاق لباسش رو عوض کرد باهم راه افتادیم به سمت هتل وقتی رسیدیم وارد هتل شدیم یوری که معلوم بود دنبال ی راه فرار بود لی من دستشو محکم گرفته بودم که در نره...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥹🤞🏻⛓️
⛓️🔗پارت ۹۹🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
کمرشو گرفتم اونم گردنمو گرفته بود بردمش سمت تخت ....(ادمین: اهم اهم منحرف نشید اسمات نیست نمیدونم شایدم هست کی میدونه🤷♀️) روم بود ( هنوز درحال کی.س رفتن) زد به سی.نم فکر کنم نفس کم آورد تون تون نفس میکشید منم کمی از اون نداشتم موهاشو کنار زدم سرمو کردم تو گردنش شروع کردم به ما.رک گذاشتن اونم یقمو تو مشتش گرفته بود که از درد صداش در نیاد هه جای حساس کوچولوم گردنش بود اینو خوب میدونستم انقدر محکم ما.رک گذاشتم که جاش ک.بود شد یوری: اخخخ بستهه یزره اومدم بلا تو گوشش زمزمه کردم کوک:آخه چطوری..چطوری بست کنم ..هوم؟ یوری: چی کوک: کوچولو تو بگو.. بگو چجوری وقتی منو ۶ماه تو خماریت گذاشتی رفتی چجوری بست کنم یوری: ببخشید 🥺کوک: امممم فکر کنم اینجوری نمیشه باید برام تو خونه جبران کنی یوری: هوم؟ کوک: اممم یعنی تو نمیخوای به شوهرت حال بدی؟🤔 یوری: عه بیشعول برو گمشو بعد خجالت زده سرشو تو سی.نم قایم کرد منم محکم بغلش کردم رو موهاشو محکم بوس کردم گفتم کوک: اخخخ که نمیدونی دلم چقدر برای مثل گوجه سرخ شدنت تنگ شده بود کوچولو یوری:🫣 کوک: ایجوونم حالا بلند شو بریم فعلا هتل کارتو برام جبران کنی یوری: حالا نمیشه یجوره دیگه برات جبران کنم 🥺 تروخدااا کوک: نه خیرم حالا زود برو این لباستو عوض کن تا همینجا کار دستت ندادم بدو از روم بلند شد رفت بیرون منم رفتم دنبالش رفت تو اتاق لباسش رو عوض کرد باهم راه افتادیم به سمت هتل وقتی رسیدیم وارد هتل شدیم یوری که معلوم بود دنبال ی راه فرار بود لی من دستشو محکم گرفته بودم که در نره...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥹🤞🏻⛓️
۹.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.