ادامه پارت قبل
ادامه پارت قبل
+روی تختم دراز کشیده بودم و سرم توی گوشیم بود که در زدن گفتم بیاتو. تهیونگ و سونا و جنا و جونگ کوک اومدن داخل اتاق تهیونگ گفت اجازه هست... اشاره به تخت... گفتم اره بشینید نشستن سونا گفت ماوی میگم. چیزه. اهم گفتم چیه. گفت ماوی امممم کوک گفت بگو دیگه.. فهمیدم چی میخوان گفتم میخواین برین مسافرت اومدین اینجا بهم بگین.
-تعجب کردم از کجا فهمید گفتم ا. اره... از کجا فهمیدی؟ گفت وقتی جونگ کوک اینجوری واسه یه چیزی له له میزنه میفهمم دیگه خندیدیم کوک گفت یااا یعنی انقدر ضایع شدم... لبخند... ماوی گفت نمیدونم.شاید... لبخند.... کوک گفت اییی حیف که تهیونگ اینجاس گفتم وگرنه؟ گفت دیگه حالا.... لبخند... سونا گفت یااا بسه دیگه حالا میای ماوی گفت چه خبره هی همش تا یه چیزی میشه میخواین برین مسافرت
*گفتم ای بابا بیا دیگه گفت نه کار دارم گفتم تو که همیشه کار داری پس خودت چی گفت هیچی گفتم یعنی چی هیچی گفت بابا ولم کنید یه بارم من نیام خب ممه چی میشه تهیونگ گفت نمیشه. با تو خوش میگذره جونگ کوک اروم گفت اره فقط به تو خوش میگذره 🙄 گفتم کووونت... چشم غره... گفت چیه؟... اروم و مظلوم... ماوی گفت من اگه بیام هم نمیتونم بیام بیرون چه فرقی داره گفتم وقتی پیشمون باشی حداقل میدونیم حالت خوبه ولی اگه توی خونه تنها باشی ممکنه یه اتفاقی بیوفته تو هم اخلاق منو تهیونگ مامان بابا رو میدونی تهیونگ اینم دلیل ماوی گفت عههه مگه من بچه م گفتم ببخشیدا تو بعد از
+روی تختم دراز کشیده بودم و سرم توی گوشیم بود که در زدن گفتم بیاتو. تهیونگ و سونا و جنا و جونگ کوک اومدن داخل اتاق تهیونگ گفت اجازه هست... اشاره به تخت... گفتم اره بشینید نشستن سونا گفت ماوی میگم. چیزه. اهم گفتم چیه. گفت ماوی امممم کوک گفت بگو دیگه.. فهمیدم چی میخوان گفتم میخواین برین مسافرت اومدین اینجا بهم بگین.
-تعجب کردم از کجا فهمید گفتم ا. اره... از کجا فهمیدی؟ گفت وقتی جونگ کوک اینجوری واسه یه چیزی له له میزنه میفهمم دیگه خندیدیم کوک گفت یااا یعنی انقدر ضایع شدم... لبخند... ماوی گفت نمیدونم.شاید... لبخند.... کوک گفت اییی حیف که تهیونگ اینجاس گفتم وگرنه؟ گفت دیگه حالا.... لبخند... سونا گفت یااا بسه دیگه حالا میای ماوی گفت چه خبره هی همش تا یه چیزی میشه میخواین برین مسافرت
*گفتم ای بابا بیا دیگه گفت نه کار دارم گفتم تو که همیشه کار داری پس خودت چی گفت هیچی گفتم یعنی چی هیچی گفت بابا ولم کنید یه بارم من نیام خب ممه چی میشه تهیونگ گفت نمیشه. با تو خوش میگذره جونگ کوک اروم گفت اره فقط به تو خوش میگذره 🙄 گفتم کووونت... چشم غره... گفت چیه؟... اروم و مظلوم... ماوی گفت من اگه بیام هم نمیتونم بیام بیرون چه فرقی داره گفتم وقتی پیشمون باشی حداقل میدونیم حالت خوبه ولی اگه توی خونه تنها باشی ممکنه یه اتفاقی بیوفته تو هم اخلاق منو تهیونگ مامان بابا رو میدونی تهیونگ اینم دلیل ماوی گفت عههه مگه من بچه م گفتم ببخشیدا تو بعد از
۸.۱k
۰۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.