{در روز ازدواج جدید }
{در روز ازدواج جدید }
پارت ۳۳
کلاص شروع شده بود و همه اومده بود بجز ات
جین : خوب بچه ..
با شتاب وارده اوتاق شد و با نفس نفس زدن گفت
ات : سلام .. من برگشتم
جین عصبی نگاهش رو سمت ات دوخت
جین : چه عجب تشریف فرما شدین
ات سمت استادش رفت و موهایش رو تکون داد و گفت
ات : خوب همین استادی که دارم دیگه چی میخواهم
جین تک خندی کرد و گفت
جین : خیله خوب دختر جذاب برو بشین
تو کله کلاص خیلی شیطونی میکرد و همه هم کلاصی هاشو عزیت میکرد
بلخره زنگ به پایان رسید و همه خدا رو شکر میکردن
ات زود به سمت کافه تریا رفت تا عشق شو ببینه وقتی وارد اش شد با چشم های اش کله کافه رو گشت اما جیمین رو ندید دوست اش نی سان از پشت دم گوش اش گفت
نی سان : دنباله کی میگردی
ات زود به سمت نی سان چرخید و گفت
ات : هی نی سان چته راستی بیا باید حرف بزنیم
》》》》》》》》》》》》》
ات : نی سان میخواهم یه چیزی بگم
نی سان : بگو چیشده
ات : ببین هوسوک انگار دوست داره و تو هم..
سکوت کرد و نگاهش رو به پایین دوخت
ات: تو هم دوستش نداری
نمیدونم چی بگم
نی سان نگاه غمیگن اش رو به پایین دوخت
نی سان : نه دوستش ندارم اما اونم باید درکم کنه خوب دوستش دارم چیکار منم از ژه پسر دیگه خوشم میام و روش کراشم
تهیونگ وقعانی کراشه
آخر حرف اش ذوق کرد ات یه ابرش رو بالا برد و گفت
ات : هی تهیونگ کراشه آره پس اونی که عاشقشی تهیونگه درست میگم
نی سان خجالتی نگاهش رو به سمت پایین دوخت
نی سان : آره دوش دارم خیلس هم دوستش دارم
اما اون دوسم داره وقتی میبینمش قلبم تن تن میزد و خیلس هم خوشهال میشدم در حالی که فقد بهش سلام میکرد اونم جواب سلام
منو میداد
نی سان چشم هایش پر از اشک شد و رو صورت اش سرازیر شدن
نی سان : خیلی درد میکشم هیچ کس نیست هیچ کسرو ندارم که بهش بگم
ات از رویه صندلی اش بلند شد و کنار نی سان نسشت و اون رو در اغوشش گرفت
ات : دستت درد نکنه پس من چیکارم اینجا
نی سان : تو رقیقمی درسته هیچ وقت تنهام نذاشتی و ازت ممنونم
جیمین و دوست اش مشغول صحبت بودن و وارد کافه شدن جیمین ات و نی سان رو دید
جیمین : تهیونگ بریم پیشه دخترا
تهیونگ که مخالف بود باز هم گقت
تهیونگ : باشه
جیمین و تهیونگ به میز دخترا نزدیک شد و گفت
جیمین: سلام بر خوشگلا
تهیونگ با اخم روبه جیمن کرد گقت
تهیونگ : فقد باید به دوست دختره خودت بگی شاید بعضیا بدبرداشت کنن
نی سان از بغل ات بیرون رفت ات هم نگاهی به پسرا کرد و گفت
ات : بیخیال بچه
نی سان از رویه صندلی بلند شد و صورت اش رو پوشوند تا تهیونگ اینجوری بنینش
تهیونگ که زیرک تر از این حرفا بود گقت
تهیونگ : چیشده چرا صورتت رو پوشتدی
ات : تهیونگ .....
جیمین : تهیونگ ساکت
تهیونگ : بایا مگه من چیگفتم
نی سان از اونجا رفته بود ات هم از روبه صندلی بلند شد و به دنباله نی سان رفت
جیمین که دلتگ ات بود و دلتنگ بو اتر اش بود رفت سمت ات و مچ دست اش رو گرفت با هالت کیوتی گفت
جیمین : ات کجا
ات : باید برم نی سان بهم نیاز داره
ات از اونجا رفت و جیمین رو تنها گذاشت جیمین عصبی شد از اینکه اون رو به دوست اش ترجیح داد ....
پارت ۳۳
کلاص شروع شده بود و همه اومده بود بجز ات
جین : خوب بچه ..
با شتاب وارده اوتاق شد و با نفس نفس زدن گفت
ات : سلام .. من برگشتم
جین عصبی نگاهش رو سمت ات دوخت
جین : چه عجب تشریف فرما شدین
ات سمت استادش رفت و موهایش رو تکون داد و گفت
ات : خوب همین استادی که دارم دیگه چی میخواهم
جین تک خندی کرد و گفت
جین : خیله خوب دختر جذاب برو بشین
تو کله کلاص خیلی شیطونی میکرد و همه هم کلاصی هاشو عزیت میکرد
بلخره زنگ به پایان رسید و همه خدا رو شکر میکردن
ات زود به سمت کافه تریا رفت تا عشق شو ببینه وقتی وارد اش شد با چشم های اش کله کافه رو گشت اما جیمین رو ندید دوست اش نی سان از پشت دم گوش اش گفت
نی سان : دنباله کی میگردی
ات زود به سمت نی سان چرخید و گفت
ات : هی نی سان چته راستی بیا باید حرف بزنیم
》》》》》》》》》》》》》
ات : نی سان میخواهم یه چیزی بگم
نی سان : بگو چیشده
ات : ببین هوسوک انگار دوست داره و تو هم..
سکوت کرد و نگاهش رو به پایین دوخت
ات: تو هم دوستش نداری
نمیدونم چی بگم
نی سان نگاه غمیگن اش رو به پایین دوخت
نی سان : نه دوستش ندارم اما اونم باید درکم کنه خوب دوستش دارم چیکار منم از ژه پسر دیگه خوشم میام و روش کراشم
تهیونگ وقعانی کراشه
آخر حرف اش ذوق کرد ات یه ابرش رو بالا برد و گفت
ات : هی تهیونگ کراشه آره پس اونی که عاشقشی تهیونگه درست میگم
نی سان خجالتی نگاهش رو به سمت پایین دوخت
نی سان : آره دوش دارم خیلس هم دوستش دارم
اما اون دوسم داره وقتی میبینمش قلبم تن تن میزد و خیلس هم خوشهال میشدم در حالی که فقد بهش سلام میکرد اونم جواب سلام
منو میداد
نی سان چشم هایش پر از اشک شد و رو صورت اش سرازیر شدن
نی سان : خیلی درد میکشم هیچ کس نیست هیچ کسرو ندارم که بهش بگم
ات از رویه صندلی اش بلند شد و کنار نی سان نسشت و اون رو در اغوشش گرفت
ات : دستت درد نکنه پس من چیکارم اینجا
نی سان : تو رقیقمی درسته هیچ وقت تنهام نذاشتی و ازت ممنونم
جیمین و دوست اش مشغول صحبت بودن و وارد کافه شدن جیمین ات و نی سان رو دید
جیمین : تهیونگ بریم پیشه دخترا
تهیونگ که مخالف بود باز هم گقت
تهیونگ : باشه
جیمین و تهیونگ به میز دخترا نزدیک شد و گفت
جیمین: سلام بر خوشگلا
تهیونگ با اخم روبه جیمن کرد گقت
تهیونگ : فقد باید به دوست دختره خودت بگی شاید بعضیا بدبرداشت کنن
نی سان از بغل ات بیرون رفت ات هم نگاهی به پسرا کرد و گفت
ات : بیخیال بچه
نی سان از رویه صندلی بلند شد و صورت اش رو پوشوند تا تهیونگ اینجوری بنینش
تهیونگ که زیرک تر از این حرفا بود گقت
تهیونگ : چیشده چرا صورتت رو پوشتدی
ات : تهیونگ .....
جیمین : تهیونگ ساکت
تهیونگ : بایا مگه من چیگفتم
نی سان از اونجا رفته بود ات هم از روبه صندلی بلند شد و به دنباله نی سان رفت
جیمین که دلتگ ات بود و دلتنگ بو اتر اش بود رفت سمت ات و مچ دست اش رو گرفت با هالت کیوتی گفت
جیمین : ات کجا
ات : باید برم نی سان بهم نیاز داره
ات از اونجا رفت و جیمین رو تنها گذاشت جیمین عصبی شد از اینکه اون رو به دوست اش ترجیح داد ....
۷.۳k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.