عشق طلایی
پارت ۵
*صبح*
ته: (کوک داشت واسه اتاقشون برنامه میریخت که صداش کردم) باید یه چیزی درمورد ا/ت بهت بگم!
کوک: چیشده؟.. اتفاقی واسه ا/ت اومده؟
ته: ا/ت اگر شبا از وقت خوابش بگذره کابوس میبینه..
کوک: اووو..پس اون شب بیداری هارو باید چیکار کنیم؟😂
ته: نمیدونم😂
ا/ت: چیشده؟
ته: هیچی تو برو صبحونه بخور
ا/ت: چشم😂
سارا: خمیازه*... چیشده؟
ته: هیچی با ا/ت برید صبحونه تا ببینیم چه گوهی بخوریم
*صبح*
ته: (کوک داشت واسه اتاقشون برنامه میریخت که صداش کردم) باید یه چیزی درمورد ا/ت بهت بگم!
کوک: چیشده؟.. اتفاقی واسه ا/ت اومده؟
ته: ا/ت اگر شبا از وقت خوابش بگذره کابوس میبینه..
کوک: اووو..پس اون شب بیداری هارو باید چیکار کنیم؟😂
ته: نمیدونم😂
ا/ت: چیشده؟
ته: هیچی تو برو صبحونه بخور
ا/ت: چشم😂
سارا: خمیازه*... چیشده؟
ته: هیچی با ا/ت برید صبحونه تا ببینیم چه گوهی بخوریم
۱۲.۰k
۱۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.