★روح من 2★
مامان چویا:سلام پسرم خوبی؟
چویا:هوم...
مامان چویا:رسیدی؟
چویا:آره
مامان چویا:خب شب خوب بخواب خدافظ
چویا:اوم...خدافظ
*پایان مکالمه*
چویا:آخخ اینم نمیزاره من بخوابم..
هوف...فردا اگه برم آرامش دارم..
.
.
.
.
<ویو فردا صبح>
چویا:ن..نه ولم کنننننن...
اکو:چویا..چویا بیدار شو
چویا:ه..هاا...اکو نجاتم بده اون دنبالمه!
آکو:کی؟
چویا:اون روحه..میگه منو آزاد کن...
اکو:نترس نترس این یه خواب بود..
چویا:هوم..برام یه لیوان آب میاری
اکو:باش
چویا:...
چویا:باز اون خواب...من توی اون خونه بودم...
همه ی تختا و اتاقا خونی بود...
یه نفر ناشناس منو صدا میزد...همیشه وقتی میرسیدم
به اتاق آخر یه موسیقی پخش میشد و اون روح رقص میله انجام
میداد...و بعد میره...بسه دیگه...
آکو:چویا...چویا..بیا آب
چویا:ها؟..آها ممنون
اکو: داشتی به چی فکر میکردی که من رو ندیدی
چویا:ه..هیچی...
اکو:اوم..امروز کاری چیزی داری؟
چویا:کار؟...آآآا اره
اکو:هوم...پس حاضر شو من میرسونمت
چویا:باش
چویا:هوم...
مامان چویا:رسیدی؟
چویا:آره
مامان چویا:خب شب خوب بخواب خدافظ
چویا:اوم...خدافظ
*پایان مکالمه*
چویا:آخخ اینم نمیزاره من بخوابم..
هوف...فردا اگه برم آرامش دارم..
.
.
.
.
<ویو فردا صبح>
چویا:ن..نه ولم کنننننن...
اکو:چویا..چویا بیدار شو
چویا:ه..هاا...اکو نجاتم بده اون دنبالمه!
آکو:کی؟
چویا:اون روحه..میگه منو آزاد کن...
اکو:نترس نترس این یه خواب بود..
چویا:هوم..برام یه لیوان آب میاری
اکو:باش
چویا:...
چویا:باز اون خواب...من توی اون خونه بودم...
همه ی تختا و اتاقا خونی بود...
یه نفر ناشناس منو صدا میزد...همیشه وقتی میرسیدم
به اتاق آخر یه موسیقی پخش میشد و اون روح رقص میله انجام
میداد...و بعد میره...بسه دیگه...
آکو:چویا...چویا..بیا آب
چویا:ها؟..آها ممنون
اکو: داشتی به چی فکر میکردی که من رو ندیدی
چویا:ه..هیچی...
اکو:اوم..امروز کاری چیزی داری؟
چویا:کار؟...آآآا اره
اکو:هوم...پس حاضر شو من میرسونمت
چویا:باش
۲.۵k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.