☆تکپارتی به نام عشق☆
تکپارتی : به نام عشق ✨
از دید ات :
لیوان پر از مش//روب رو بلند کردم خوردم از دستش واقعا عصبی بودم کم کم داشتم مس//ت میشدم آمدم لیوان بعدی رو بخورم که جونگ کوک دستم رو گرفت
کوک : ات با این کاری داری به خودت صدمه میزنی
ات : خفه شو
کوک : خوب تو اشتباه برداشت کردی
ات : میگم خفه شوووو
کوک : هرجور راحتی ات به من مربوط نیست
ات : همش تقصیر توعه
کوک : من؟ فقط چون که همکارم که یک خانومه امد توی اتاقم چون کارم داشت؟
ات : آره...کارت نداشته باشه..آخه کی با اون لباس میاد سرکار؟
کوک : ات لطفا بسه
ات : من شروع نکردم که بخوام تمومش کنم
کوک : باشه باشه تقصیر من بود خوب؟...من میرم بخوابم توهم یکم آروم شو
ات : برو فقط برو
لیوان رو گذاشتم روی میز و بالشت و پتو ی نازکی رو با خودم اوردم توی سالن و روی مبل خوابیدم
(پرش به فردا صبح)
از دید کوک :
امروز صبح زود بیدار شدم حدودا ساعت ۵ و نیم بود سئول هر ساعتی مغازه هاش بازه پس تصمیم گرفتم برم یدونه کیک خوشگل بگیرم و برم خونه و صبحانه درست کنم تا ات بیدار بشه اهوم فکر خوبیه.... رفتم به نزدیک ترین کیک فروشی و یدونه کیک کوچیک گرفتم و صبحانه درست کردم و صبر کردم که ات بیدار بشه
کوک : صبح بخیر ات
ات : همچنین
از دید ات :
رفتم توی اشپز خونه دیدم واوووو صبحانه کیک روبه چونگ کوک کردم و متعجب نگاش کردم
کوک : اینا برای توعه
ات : واقعا؟
کوک : آره
ات : کوک....من..معذرت میخوام...من نباید عصبی میشدم
کوک: عیبی نداره (ات رو بغل کرد) منم ببخشید خوب؟...حالا بیا بریم صبحونه بخوریم
ات : بریم
•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○
تموممممم
چطور بود؟
از دید ات :
لیوان پر از مش//روب رو بلند کردم خوردم از دستش واقعا عصبی بودم کم کم داشتم مس//ت میشدم آمدم لیوان بعدی رو بخورم که جونگ کوک دستم رو گرفت
کوک : ات با این کاری داری به خودت صدمه میزنی
ات : خفه شو
کوک : خوب تو اشتباه برداشت کردی
ات : میگم خفه شوووو
کوک : هرجور راحتی ات به من مربوط نیست
ات : همش تقصیر توعه
کوک : من؟ فقط چون که همکارم که یک خانومه امد توی اتاقم چون کارم داشت؟
ات : آره...کارت نداشته باشه..آخه کی با اون لباس میاد سرکار؟
کوک : ات لطفا بسه
ات : من شروع نکردم که بخوام تمومش کنم
کوک : باشه باشه تقصیر من بود خوب؟...من میرم بخوابم توهم یکم آروم شو
ات : برو فقط برو
لیوان رو گذاشتم روی میز و بالشت و پتو ی نازکی رو با خودم اوردم توی سالن و روی مبل خوابیدم
(پرش به فردا صبح)
از دید کوک :
امروز صبح زود بیدار شدم حدودا ساعت ۵ و نیم بود سئول هر ساعتی مغازه هاش بازه پس تصمیم گرفتم برم یدونه کیک خوشگل بگیرم و برم خونه و صبحانه درست کنم تا ات بیدار بشه اهوم فکر خوبیه.... رفتم به نزدیک ترین کیک فروشی و یدونه کیک کوچیک گرفتم و صبحانه درست کردم و صبر کردم که ات بیدار بشه
کوک : صبح بخیر ات
ات : همچنین
از دید ات :
رفتم توی اشپز خونه دیدم واوووو صبحانه کیک روبه چونگ کوک کردم و متعجب نگاش کردم
کوک : اینا برای توعه
ات : واقعا؟
کوک : آره
ات : کوک....من..معذرت میخوام...من نباید عصبی میشدم
کوک: عیبی نداره (ات رو بغل کرد) منم ببخشید خوب؟...حالا بیا بریم صبحونه بخوریم
ات : بریم
•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○•○
تموممممم
چطور بود؟
۱۱.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.