روزگارم سیاه و سفید میشود وقتی تو از پشت آن غرور لعنتی ات
روزگارم سیاه و سفید میشود وقتی تو از پشت آن غرور لعنتی ات حتی یک لبخند ساده هم تحویل لبهای من نمیدهی.
و من هربار سربه زیرتر از دفعه قبل به خودم برمیگردم با اندوه و دردی بیشتر.
و با خودم میگویم، انتظارم نابه جاست وقتی درون سینه اش هیچ حسی به من ندارد و من بخواهم که حتما باشد.
گاهی متقاعد میشوم که دست بردارم از تو و چشمانت.
اما نه چشمانت دیدنی است و تمام تصمیمات مرا بهم میزند و من میمانم با حس غریب و بی جوابم به تو.!!
و من هربار سربه زیرتر از دفعه قبل به خودم برمیگردم با اندوه و دردی بیشتر.
و با خودم میگویم، انتظارم نابه جاست وقتی درون سینه اش هیچ حسی به من ندارد و من بخواهم که حتما باشد.
گاهی متقاعد میشوم که دست بردارم از تو و چشمانت.
اما نه چشمانت دیدنی است و تمام تصمیمات مرا بهم میزند و من میمانم با حس غریب و بی جوابم به تو.!!
۳۲۸
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.