قاتل قلبم پارت ۸
قاتل قلبم پارت ۸
امیلی رفت
دامیان:ام انیا میخواستم به چیزی بهت بگم
انیا:خب بگو🫤
دامیان:نمیدونم چجوری بهت بگم
انیا:هر جور راحتی بگو😐
دامیان:تو از من بدت میاد؟
انیا:نه چرا بدم بیاد؟
دامیان:خب راستش من میخوام که.....
حرف دامیان تموم نشده بود که بکی اومد
بکی:انیا اینجایی بیا کارت دارم
انیا:باشه بعدش رفت
ذهن دامیان:بکی خر چرا نذاشتی بهش بگم😡
از اونطرف پیش انیا
انیا:بکی گاو چی کارم داشتی؟ها
بکی:چرا اونجوری میکنی میخواستم ازت بپرسم کدوم لباسو بپوشم
انیا:دامیان میخواست یچیزی بهم بگه که تو اومدی
بکی با نیش باز:چی میخواسته بگه؟
انیا: من چه میدونم
ذهن بکی:حتما میخواسته بهش اعتراف کنه!وای چه صحنه ای رو خراب کردم
ذهن انیا:😑
بکی:حالا ولش بگو چی بپوشم
انیا:همین لباسی که پوشیدی خوبه
بکی:نه خره واسه بعد میگم میخوایم با اکیپ بریم بیرون
انیا:ام پس این دامن لی با این کراپ
بکی:اوکیه
بسه چیزی به ذهنم نمیرسه
امیلی رفت
دامیان:ام انیا میخواستم به چیزی بهت بگم
انیا:خب بگو🫤
دامیان:نمیدونم چجوری بهت بگم
انیا:هر جور راحتی بگو😐
دامیان:تو از من بدت میاد؟
انیا:نه چرا بدم بیاد؟
دامیان:خب راستش من میخوام که.....
حرف دامیان تموم نشده بود که بکی اومد
بکی:انیا اینجایی بیا کارت دارم
انیا:باشه بعدش رفت
ذهن دامیان:بکی خر چرا نذاشتی بهش بگم😡
از اونطرف پیش انیا
انیا:بکی گاو چی کارم داشتی؟ها
بکی:چرا اونجوری میکنی میخواستم ازت بپرسم کدوم لباسو بپوشم
انیا:دامیان میخواست یچیزی بهم بگه که تو اومدی
بکی با نیش باز:چی میخواسته بگه؟
انیا: من چه میدونم
ذهن بکی:حتما میخواسته بهش اعتراف کنه!وای چه صحنه ای رو خراب کردم
ذهن انیا:😑
بکی:حالا ولش بگو چی بپوشم
انیا:همین لباسی که پوشیدی خوبه
بکی:نه خره واسه بعد میگم میخوایم با اکیپ بریم بیرون
انیا:ام پس این دامن لی با این کراپ
بکی:اوکیه
بسه چیزی به ذهنم نمیرسه
۲.۵k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.