عشق غافلگیرکننده. p3
خودش را بیجون جلوی کسی دید که صورت زیبایی داشت
چشمان ریز و بادومی
زیر چشم راست خالی ریز داشت که توجه ی جونگکوک را به خودش جلب کرده بود .
جونگکوک بی اختیار خواست دستش را به طرف صورت ان فرد زیبا ببرد اما دستانش با زنجیر تیغ دار بسته شده بود
- دست از با خطا کنی مردی فهمیدی
جونگکوک خندید اما دهنش بسته بود
صاحب ان صورت زیبا طلسم روی دهان جونگکوک را برداشت و با صدای بم گفت
- اسمتو بگو شیطان . من الان احظار کننده ی توهم
= اسم من به دردت نمیخوره
-یادت رفت اربابتم نه
تهیونگ تیغه های زنجیر را در بدن سفید کوک فرو کرد اما واکنشی ندید
جونگکوک تمام توجهش به طلسم های محار کننده ی نیرو بود
اما ان طلسم ها فقط در بهشتند.
جونگکوک فریاد کشید
= چطور اون طلسم هارو داری . اونا فقط با نیروی خاصی توی بهشت ساخته میشن
- اومم خوبه . اطلاعاتت بالاست . یه شیطان چرا درمورد بهشت میدونه
جونگکوک بشکنی زد و از عقب مشتی به سمت کمر ته زد اما ته دستش را گرفت
تک تک سوالات کوک جواب داده میشد
تهیونگ انسان نبود
چرا زودتر متوجه نشده بود
اون فرشته ی تبعید شده تهیونگ بود
چرا به جهنم نیومد . تا با ادما زندگی کنه
چرا خدا حرفی ازش نزد و اونو مخفی نگه داشت. چون ادمای زیادی رو شکنجه میداد و میکشت.
/................./
چشمان ریز و بادومی
زیر چشم راست خالی ریز داشت که توجه ی جونگکوک را به خودش جلب کرده بود .
جونگکوک بی اختیار خواست دستش را به طرف صورت ان فرد زیبا ببرد اما دستانش با زنجیر تیغ دار بسته شده بود
- دست از با خطا کنی مردی فهمیدی
جونگکوک خندید اما دهنش بسته بود
صاحب ان صورت زیبا طلسم روی دهان جونگکوک را برداشت و با صدای بم گفت
- اسمتو بگو شیطان . من الان احظار کننده ی توهم
= اسم من به دردت نمیخوره
-یادت رفت اربابتم نه
تهیونگ تیغه های زنجیر را در بدن سفید کوک فرو کرد اما واکنشی ندید
جونگکوک تمام توجهش به طلسم های محار کننده ی نیرو بود
اما ان طلسم ها فقط در بهشتند.
جونگکوک فریاد کشید
= چطور اون طلسم هارو داری . اونا فقط با نیروی خاصی توی بهشت ساخته میشن
- اومم خوبه . اطلاعاتت بالاست . یه شیطان چرا درمورد بهشت میدونه
جونگکوک بشکنی زد و از عقب مشتی به سمت کمر ته زد اما ته دستش را گرفت
تک تک سوالات کوک جواب داده میشد
تهیونگ انسان نبود
چرا زودتر متوجه نشده بود
اون فرشته ی تبعید شده تهیونگ بود
چرا به جهنم نیومد . تا با ادما زندگی کنه
چرا خدا حرفی ازش نزد و اونو مخفی نگه داشت. چون ادمای زیادی رو شکنجه میداد و میکشت.
/................./
۱.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.