تنفرو عشق پایانی پارت 20
گایز اشتباه نوشتم یک ماه پنج ماه..
پنج ماه بعد.... و پنج ماهگی ا. ت
صبح میاس بریم سونو گرافی ببینیم بچه دختره یا پسر مامانم بابام داداشم ذوق داشتن اما من چی کی میتونست قلبه شکسته ی منو درست کنه. هوم؟ الان چند ماهه تهیونگ سراغمو نگرفته هروز توی اتاقم میشینم اشک میریزم برای خودم متاسفم که بچم همچین پدری داشته..... با خودم عهد بستم دیگه کاری باهاش نداشته باشم عوضی بهم تهمت هرزه بودن زد،گفت اون بچه ی من نیس 🥺
تهیونگ ویو: دوستم جیمین قضیه رو فهمیده و گفته که اونا قصد خراب کردنه زندگیه تورو داشتن و موفق شدن، من چه غلطی کردم ا. ت عشقم بود الان چند ماهه که میرم در خونشون پدرش اجازه نمیده ببینمش فکنم ا. تم خبر نداره که من میام در خونشون و هزار التماس میکنم اما پدرش نمیزاره
ا. ت ویو
+میدونستی بهترین داداشه دنیایی پاشو بریم
٪ا. ت منو خر نکن بدو برو زود
+نه راس میگم بعد گرفتنه خوراکی ها دوباره بیا روی تخته نرمت بخواب باشه
٪من توی این چند ماه زیا خرشدم
+من یه کلمه ای دارم میدونم اگه بگم اون کلمه نقطه ضعفشه پس باید دوباره بگم(توی ذهنش)
+خب حالا چیکار کنم بچم پدر نداره🥺
٪(سریع از روی تخت پاشد و چشاشو باز کرد) پاشو پاشو بریم بگیریم پروووووو
+😂😁
سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل بعده کلی خرید اومدیم بیرون یه بوسه روی گونه تهیون زدم ممنونم میگم من میخوام پیاده روی کنم تو برو
٪اگه طوریت بشه چی
+چیزی نمیشه برو نگران نباش،، پلاستیک و دادم دستش و رفت
تهیونگ ویو
داشتیم با کوک قدم میزدیم که یه هو دیدم ا. ت یه مردو بوسید (قابل توجه شهروندان عزیزززز تهیونگ نمیدونه تهیون داداشه ا. ته) اعصابم بد جور بهم ریخت اما بعد دیدم ا. ت داره پیاده میره فرصته خوبی بود رفتم پیشش
ا. ت ویو
داشتم قدم میزدم یهو یکی اومد پیشم سرمو بالا اوردم دیدم تهیونگه
+بله اقا کاری داشتین
_اقا😂
راه خودمو رفتم که مچه دیتم توسطه تهیونگ کشیده شد مه توی چند سانتیه صورتش قرار داشتم
+برو اون طرف ما هیچ نسبتی باهم نداریم
_داریم خوبشم داریم
+ماکه طلاق گرفتیم پس تسبتی باهم نداریم
_چرا اون بچه یه تویه شکمت بچه ی منه و من پدرشم
+(باشنیدنه اسمه بچه ی منه بغض کردم)برو کنار هنوز یادم نرفته که بهم گفته هرزههههه یادم نرفته گفتی اون بچه ی من نیست (بغضم ترکیدو گریه کردم )
_هیش ببخشید
+برو گمشو هق.. میخوام برم هق.. هققق
_نه ا. ت من اشتباه کردم
+هیچ اشتباه تو قلبه منو درست نمیکنه ولش کردمو رفتم
_ا. ت اینو بدون که من میارمت پیش خودمو بچمونو باهم بزرگ میکنیم (با داد گفت که صداش برسه)
+برو بابا عمرا دستت بهم برسه(باداد) هققققق بعد قدماشو زود زود برداشت اشکاشو پاک کردو بادیگارد درو براش باز کرد رفت داخله خونه همه ی قضیه رو به خانواده گفت
٪ا. ش. غ. ا. ل عوضیییی بلند شد بره سمته در که ا. ت گرفتش
+داداش یه خواهشی ازت داشتم میشه میشه منو همراه خودت ببری ژاپن
٪صب کن اون پسره ی عوضی رو بکشم بعدم میریم ژاپن
+وایسا وایساا
٪چیه
+ولش کن ولش کن لطفا
٪باشه بابا فقطدفعه ی دیگهــ
+دیگه دفعه ی بعدی وجود نداره باشه
٪باش
فردا صبح.....
پنج ماه بعد.... و پنج ماهگی ا. ت
صبح میاس بریم سونو گرافی ببینیم بچه دختره یا پسر مامانم بابام داداشم ذوق داشتن اما من چی کی میتونست قلبه شکسته ی منو درست کنه. هوم؟ الان چند ماهه تهیونگ سراغمو نگرفته هروز توی اتاقم میشینم اشک میریزم برای خودم متاسفم که بچم همچین پدری داشته..... با خودم عهد بستم دیگه کاری باهاش نداشته باشم عوضی بهم تهمت هرزه بودن زد،گفت اون بچه ی من نیس 🥺
تهیونگ ویو: دوستم جیمین قضیه رو فهمیده و گفته که اونا قصد خراب کردنه زندگیه تورو داشتن و موفق شدن، من چه غلطی کردم ا. ت عشقم بود الان چند ماهه که میرم در خونشون پدرش اجازه نمیده ببینمش فکنم ا. تم خبر نداره که من میام در خونشون و هزار التماس میکنم اما پدرش نمیزاره
ا. ت ویو
+میدونستی بهترین داداشه دنیایی پاشو بریم
٪ا. ت منو خر نکن بدو برو زود
+نه راس میگم بعد گرفتنه خوراکی ها دوباره بیا روی تخته نرمت بخواب باشه
٪من توی این چند ماه زیا خرشدم
+من یه کلمه ای دارم میدونم اگه بگم اون کلمه نقطه ضعفشه پس باید دوباره بگم(توی ذهنش)
+خب حالا چیکار کنم بچم پدر نداره🥺
٪(سریع از روی تخت پاشد و چشاشو باز کرد) پاشو پاشو بریم بگیریم پروووووو
+😂😁
سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل بعده کلی خرید اومدیم بیرون یه بوسه روی گونه تهیون زدم ممنونم میگم من میخوام پیاده روی کنم تو برو
٪اگه طوریت بشه چی
+چیزی نمیشه برو نگران نباش،، پلاستیک و دادم دستش و رفت
تهیونگ ویو
داشتیم با کوک قدم میزدیم که یه هو دیدم ا. ت یه مردو بوسید (قابل توجه شهروندان عزیزززز تهیونگ نمیدونه تهیون داداشه ا. ته) اعصابم بد جور بهم ریخت اما بعد دیدم ا. ت داره پیاده میره فرصته خوبی بود رفتم پیشش
ا. ت ویو
داشتم قدم میزدم یهو یکی اومد پیشم سرمو بالا اوردم دیدم تهیونگه
+بله اقا کاری داشتین
_اقا😂
راه خودمو رفتم که مچه دیتم توسطه تهیونگ کشیده شد مه توی چند سانتیه صورتش قرار داشتم
+برو اون طرف ما هیچ نسبتی باهم نداریم
_داریم خوبشم داریم
+ماکه طلاق گرفتیم پس تسبتی باهم نداریم
_چرا اون بچه یه تویه شکمت بچه ی منه و من پدرشم
+(باشنیدنه اسمه بچه ی منه بغض کردم)برو کنار هنوز یادم نرفته که بهم گفته هرزههههه یادم نرفته گفتی اون بچه ی من نیست (بغضم ترکیدو گریه کردم )
_هیش ببخشید
+برو گمشو هق.. میخوام برم هق.. هققق
_نه ا. ت من اشتباه کردم
+هیچ اشتباه تو قلبه منو درست نمیکنه ولش کردمو رفتم
_ا. ت اینو بدون که من میارمت پیش خودمو بچمونو باهم بزرگ میکنیم (با داد گفت که صداش برسه)
+برو بابا عمرا دستت بهم برسه(باداد) هققققق بعد قدماشو زود زود برداشت اشکاشو پاک کردو بادیگارد درو براش باز کرد رفت داخله خونه همه ی قضیه رو به خانواده گفت
٪ا. ش. غ. ا. ل عوضیییی بلند شد بره سمته در که ا. ت گرفتش
+داداش یه خواهشی ازت داشتم میشه میشه منو همراه خودت ببری ژاپن
٪صب کن اون پسره ی عوضی رو بکشم بعدم میریم ژاپن
+وایسا وایساا
٪چیه
+ولش کن ولش کن لطفا
٪باشه بابا فقطدفعه ی دیگهــ
+دیگه دفعه ی بعدی وجود نداره باشه
٪باش
فردا صبح.....
۳۸.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.