my clasmate p¹⁷
یون ویو:
تو ماشین یه سکوت عجیبی بینمون بود
که ته شکستش
ته:امممم خوب یون تو قصد ازدواج داری؟
یون:هان....خوب اره
ته: تایپ ایده ال داری؟
یون:اره....!
ته: اون کیه؟
یو:یاااااا....این دیگه رازه
ته:بگو دیگه....!
منم میگم ....چون منم تایپ ایده ال دارم
یون:امممم .....چطور بگم اول تو بگو .!
ته: باشه
ماشین رو نگه داشت.!
ته:خوب ببین یون چطور بگم
دوست دارم ....!
دوست دارم....!
لطفا بیا و دلیل زندگیم شو......!
>ته لاورا زنده اید من خودم نه پس کرمم بقیشو مینویسه>
از روزی که دیدمت عاشقت شدم
لطفا مال من شو....!
عاشقم شو....!
یون:خوب ...راستش تهیونگ
تایپ ایده ال من......
تویی....!
ته ویو:
انگار دنیارو بهم داده بودن
اونم دوسم داره...!
گرفتمش و بغلش کردم
ته:ممنونم که دوسم داری
و بعدش کیسسس
یون:
هنوز تو شک بودم ....اخه اونم دوسم داره
وقتی که کیسم کرد انگار دنیارو بهم داده بودن
ته:خوب بریم
یون:اره
(ویو کرم ادمین:🗿)
ته و یون رسیدن به محل مورد نظرشون
ته تو راه دست یون رو چسپیده بود و ول نمیکرد ماری هم با حرص نگاشون میکرد.........
معلم:خوب بچه ها برا خودتون هم گروهی انتخواب کنین میخوایم مسابقه انجام بدیم..
ماری:تهیونگ...تهیونگ بیا بامن
ته:نه ...من میخوام با یون باشم
یون:هان...باشه
معلم:
خوب بچه ها میرین تو جنگل و از هم جدا میشین نشونه هارو دنبال کنین تا بهم برسین
همه:چشم
یون ویو:
رفتیم تو جنگل و از هم جدا شدیم
کم کم داشت تاریک میشد منم مث گاوا دور خودم میچر خیدم
که صدایی شنیدم
جیغغغغغغعغ
تهویو:
داشتم راه میرفتم که یهو صدای جیغ اومد صداش شبیه یون بود
یه الاغ اونجا بود سوارش شدم و رفم سمت صدا
یون:
ترسیدم پام پیچ خورد و افتادم رو زمین نمیتونستم راه برم نشستم و شروع کردم به زار زدن
یون:عرررررررررر
که یهو حس کردم یه نفر داره با اسب سقید میاد پیشم
اون تهیونگم بود مث شازده ها با اسب سفید بود
یون:تهیونگگگگگگگگ
ته:یونن
یون:یکم دقت کردم دیدم نه با الاغ سفید اومده
ته:یون خوبی
یون:برو اونور من رو باش فکر کردم شاهزادم با اسب سفید اومده نگو با الاغ سفید اومده
ته:میتونی راه بری؟
یون:نههههه
ته.......
تو ماشین یه سکوت عجیبی بینمون بود
که ته شکستش
ته:امممم خوب یون تو قصد ازدواج داری؟
یون:هان....خوب اره
ته: تایپ ایده ال داری؟
یون:اره....!
ته: اون کیه؟
یو:یاااااا....این دیگه رازه
ته:بگو دیگه....!
منم میگم ....چون منم تایپ ایده ال دارم
یون:امممم .....چطور بگم اول تو بگو .!
ته: باشه
ماشین رو نگه داشت.!
ته:خوب ببین یون چطور بگم
دوست دارم ....!
دوست دارم....!
لطفا بیا و دلیل زندگیم شو......!
>ته لاورا زنده اید من خودم نه پس کرمم بقیشو مینویسه>
از روزی که دیدمت عاشقت شدم
لطفا مال من شو....!
عاشقم شو....!
یون:خوب ...راستش تهیونگ
تایپ ایده ال من......
تویی....!
ته ویو:
انگار دنیارو بهم داده بودن
اونم دوسم داره...!
گرفتمش و بغلش کردم
ته:ممنونم که دوسم داری
و بعدش کیسسس
یون:
هنوز تو شک بودم ....اخه اونم دوسم داره
وقتی که کیسم کرد انگار دنیارو بهم داده بودن
ته:خوب بریم
یون:اره
(ویو کرم ادمین:🗿)
ته و یون رسیدن به محل مورد نظرشون
ته تو راه دست یون رو چسپیده بود و ول نمیکرد ماری هم با حرص نگاشون میکرد.........
معلم:خوب بچه ها برا خودتون هم گروهی انتخواب کنین میخوایم مسابقه انجام بدیم..
ماری:تهیونگ...تهیونگ بیا بامن
ته:نه ...من میخوام با یون باشم
یون:هان...باشه
معلم:
خوب بچه ها میرین تو جنگل و از هم جدا میشین نشونه هارو دنبال کنین تا بهم برسین
همه:چشم
یون ویو:
رفتیم تو جنگل و از هم جدا شدیم
کم کم داشت تاریک میشد منم مث گاوا دور خودم میچر خیدم
که صدایی شنیدم
جیغغغغغغعغ
تهویو:
داشتم راه میرفتم که یهو صدای جیغ اومد صداش شبیه یون بود
یه الاغ اونجا بود سوارش شدم و رفم سمت صدا
یون:
ترسیدم پام پیچ خورد و افتادم رو زمین نمیتونستم راه برم نشستم و شروع کردم به زار زدن
یون:عرررررررررر
که یهو حس کردم یه نفر داره با اسب سقید میاد پیشم
اون تهیونگم بود مث شازده ها با اسب سفید بود
یون:تهیونگگگگگگگگ
ته:یونن
یون:یکم دقت کردم دیدم نه با الاغ سفید اومده
ته:یون خوبی
یون:برو اونور من رو باش فکر کردم شاهزادم با اسب سفید اومده نگو با الاغ سفید اومده
ته:میتونی راه بری؟
یون:نههههه
ته.......
۶.۱k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.