MY LOVE P18
جیا داشت شنگول میرف خونه که...هیچی نشد..و رسید خونشون.!
جیا ویو:
خدا...امروز صب اون دوتا چشون شده بود؟؟؟؟
اه،ولش.
وایسا اون موقع که افتادم رو کوک......
_جیا همینطور داشت فک میکرد که ننش صداش کرد ولی اون نفهمید
(یه سوال؟گفتم جیا ننه بابا دارع یا نه؟🐟)
ننت:دخترم بیا ناهار.....
جیا:......
ننت:اههههه......اسلحه منو بده..
_ننت اومد تو اتاقت
ننت:پدسگ مگه من نیمیگم بیا ناهار؟؟؟
_نشونه گیری...پرتاب
جیا:اخخخ........دهنممممم
ننت:پاشو....پاشو بیا ناهار
جیا:اه...باشه!!!!!
_سر سفره_
بابات:دخترم
جیا:هوم؟
بابات:شنیدم کیونگ اومده کره!
جیا:ا...اره،راستی مامان کیونگ ازم خواست امشب برم خونش
ننش:جدی؟
_ننت به بابات نیگا کرد_
بابات:خوبه،برو!
جیا:جدی؟؟؟؟؟
بابات:اره دخترم
جیا:اوم...باشه!!
_جیا جان غذاشو کوف کرد و رفت تو اتاقش_
جیا:یااا....پشمای پیدینیم....!
جیا:وایسا بینم....!الان اونا به من اجازه دادن برم خونه کیونگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟جعرررررررررر........هوفففففف
کیونگ ویو:
جیا رو خونم دعوت کردم.......امشب بهش اعتراف میکنم یعنی....یعنی اون منو دوس داره؟؟؟
کوک ویو:
یعنی جیا الان دارع چیکار میکنی؟
خوابه،درس میخونه،بیرونه،چیکا میکنعععععع
اه...بزار یه زنگ بهش بزنم
ول...ولی من که شمارشو ندارم
جیا ویو:
پاشدم کارامو کردم لباسامو پوشیدم و راه افتادم رسیدم دم خونه کیونگ
کیونگ:سلام مادام
جیا:سلام کیونگ..حالت خوبه؟
کیونگ:اره ممنون.....تو چطوری؟
جیا:همم...خوبم
کیونگ:بیا تو
_رفتن تو
کیونگ:من میرم برات اب بیارم
جیا:اوهوم.....
کیونگ:بفرما..
جیا:ممنوم
_جیا اب رو خورد
جیا:و...ولی چرا انقدر تلخه؟
کیونگ:خ...خوب
جیا:وایی....سرم....وای......
کیونگ:جیا .....من دوست دارم
جیا:ه...هن؟؟؟!!؟!؟؟!؟!؟!؟!!؟!
کیون:دوست دارم.!
جیا تو ذهنش:
=و...ولی من که دوسش ندارم......ی....یعنی چی؟؟؟=
_کیونگ میخواست جیا رو کیس کنع که.......
بیا پایین
پایین تر
من ادمین خوبیم؛
کیونگ میخواست جیا رو کیس کنع
جیا:نه......
کیونگ:ها.....چی؟
جیا:کیونگ....من تورو فقط به چشم یه برادر میبینم و دوس دارم......!
کیونگ:.و....ولی....!
جیا:من میرم...!
_جیا رفت_
کیونگ:وایسا تو اون لیوان شراب سفید بود(اصلا وجود دارع؟)
جیا ویو:
توی کوچه حالم بد شده بود..!
تلو تلو میخوردم و سرم گیج میرفت
جلوی پارکی که همیشه با یونا میرفتم وایسادم تا حالم بهتر شه ولی نشد
که دستی رو روشونم حس کردم!!!!!
کوک ویو:
حوصلم سر رفته بود،رفتم پارک همیشگیم...که یع دخترو دیدم او..اون...جیا نیس
جیا:اوم....جونگ کوک؟
کوک:اره.....اینجا چیکار میکنی؟؟
جیا=امه چیز رو توضیح داد=
کوک:حالا میشع یه سوالی بپرسم؟
جیا....تو......تو.....
جیا ویو:
خدا...امروز صب اون دوتا چشون شده بود؟؟؟؟
اه،ولش.
وایسا اون موقع که افتادم رو کوک......
_جیا همینطور داشت فک میکرد که ننش صداش کرد ولی اون نفهمید
(یه سوال؟گفتم جیا ننه بابا دارع یا نه؟🐟)
ننت:دخترم بیا ناهار.....
جیا:......
ننت:اههههه......اسلحه منو بده..
_ننت اومد تو اتاقت
ننت:پدسگ مگه من نیمیگم بیا ناهار؟؟؟
_نشونه گیری...پرتاب
جیا:اخخخ........دهنممممم
ننت:پاشو....پاشو بیا ناهار
جیا:اه...باشه!!!!!
_سر سفره_
بابات:دخترم
جیا:هوم؟
بابات:شنیدم کیونگ اومده کره!
جیا:ا...اره،راستی مامان کیونگ ازم خواست امشب برم خونش
ننش:جدی؟
_ننت به بابات نیگا کرد_
بابات:خوبه،برو!
جیا:جدی؟؟؟؟؟
بابات:اره دخترم
جیا:اوم...باشه!!
_جیا جان غذاشو کوف کرد و رفت تو اتاقش_
جیا:یااا....پشمای پیدینیم....!
جیا:وایسا بینم....!الان اونا به من اجازه دادن برم خونه کیونگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟جعرررررررررر........هوفففففف
کیونگ ویو:
جیا رو خونم دعوت کردم.......امشب بهش اعتراف میکنم یعنی....یعنی اون منو دوس داره؟؟؟
کوک ویو:
یعنی جیا الان دارع چیکار میکنی؟
خوابه،درس میخونه،بیرونه،چیکا میکنعععععع
اه...بزار یه زنگ بهش بزنم
ول...ولی من که شمارشو ندارم
جیا ویو:
پاشدم کارامو کردم لباسامو پوشیدم و راه افتادم رسیدم دم خونه کیونگ
کیونگ:سلام مادام
جیا:سلام کیونگ..حالت خوبه؟
کیونگ:اره ممنون.....تو چطوری؟
جیا:همم...خوبم
کیونگ:بیا تو
_رفتن تو
کیونگ:من میرم برات اب بیارم
جیا:اوهوم.....
کیونگ:بفرما..
جیا:ممنوم
_جیا اب رو خورد
جیا:و...ولی چرا انقدر تلخه؟
کیونگ:خ...خوب
جیا:وایی....سرم....وای......
کیونگ:جیا .....من دوست دارم
جیا:ه...هن؟؟؟!!؟!؟؟!؟!؟!؟!!؟!
کیون:دوست دارم.!
جیا تو ذهنش:
=و...ولی من که دوسش ندارم......ی....یعنی چی؟؟؟=
_کیونگ میخواست جیا رو کیس کنع که.......
بیا پایین
پایین تر
من ادمین خوبیم؛
کیونگ میخواست جیا رو کیس کنع
جیا:نه......
کیونگ:ها.....چی؟
جیا:کیونگ....من تورو فقط به چشم یه برادر میبینم و دوس دارم......!
کیونگ:.و....ولی....!
جیا:من میرم...!
_جیا رفت_
کیونگ:وایسا تو اون لیوان شراب سفید بود(اصلا وجود دارع؟)
جیا ویو:
توی کوچه حالم بد شده بود..!
تلو تلو میخوردم و سرم گیج میرفت
جلوی پارکی که همیشه با یونا میرفتم وایسادم تا حالم بهتر شه ولی نشد
که دستی رو روشونم حس کردم!!!!!
کوک ویو:
حوصلم سر رفته بود،رفتم پارک همیشگیم...که یع دخترو دیدم او..اون...جیا نیس
جیا:اوم....جونگ کوک؟
کوک:اره.....اینجا چیکار میکنی؟؟
جیا=امه چیز رو توضیح داد=
کوک:حالا میشع یه سوالی بپرسم؟
جیا....تو......تو.....
۵۵.۳k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲