𝐩𝐭:𝟐𝟐𝐌𝐲 𝐀𝐧𝐠𝐢𝐥 𝐌𝐨𝐜𝐡𝐢𝐲
یه تیکه ی بزرگ برداشت و گذاشت توی دهنش داست آروم آروم میخورد که گردنش رو گرفتم و سرش رو نزدیک صورتم کردم و پشمکی که توی دهنش بود رو توی دهنم کردم و شروع کردم به خوردن....
به طرز عجیبی همراهیم کرد که لبامون به هم نزدیک شد..لبم رو روی لباش گذاشتم و لب پایینیش رو مک زدم
ا.ت ویو:
داشتم پمشکم رو میخوردم که جیمین گردنمو گرفت و پمشکی که تو دهنم بود رو خورد و لبامون نزدیک هم شد و همراهی میکردم..لبام رو با ولع میخورد و بعد از چند مین جدا شدیم
با خجالت سرمو انداختم پایین و به پاهام زول زدم
جیمین:یا ا.ت..من دوست دارم دوست دخترم هرکاری که انجام میدم باهاش رو ادامه بده...بعدشم من دوست پسرتم قراره ازدواج کنیم چرا خجالت میکشی ازم بیبی؟
ا.ت:آیشش خب یهو شروع کردی به بوسیدنم خب من چیکا کنم...
جیمین:باید عادت کنی چاگیا پاشو بریم بازی کنیم
ا.ت:یهههه بازیییی
رفتیم طرف تاب زنجیری و تو صف وایسادیم راستش یکم میترسیدم..
ا.ت:جیمینا..من میترسمم
جیمین:نترس بیبی من پیشتم الان یه کاریش میکنم
جیمین یکی از کارکن ها رو صدا زد و اومد پیشمون
جیمین:ببخشید میتونین یه کاری برام انجام بدین؟
+بله حتما بفرمایید.
جیمین:مشکلی نیست که دوست دخترم روی پاهام بشینه؟
با این حرفش چشمام گرد شد و زول زدم به جیمین
+دوست دخترتون کیه؟ باید ببینم وزنش چقدره..میتونین ازش بپرسین؟
جیمین شونه ام رو گرفت و منو به خودش چسبوند
جیمین:اینه...وزنت چقدره چاگیا؟
ا.ت:و..وزنم43 ک..کیلوعه..
+خوبه وزنتون کمه و میتونین روی پای دوست پسرتون بشینین
جیمین:ممنونم ازتون*تعظیم میکنه*
ا.ت:ج..جیمین من باید روی پای تو ب..بشینم؟
جیمین:اوهوم اشکالی نداره کهـ
ا.ت:او..کی
بعد از 5 مین توی صف وایسادن و کلی غرغر کردنای من نوبتمون شد
جیمین دستمو گرفت و رفتیم طرف تاب رفت نشست و به پاهاش اشاره کرد
جیمین:بیا بشین رو پاهام الان حرکت میکنه
ا.ت:چش اوپا
رفتم روی پاهاش کج نشستم و میخواستیم کمربند رو ببندیم که هرکاری کردیم نشد..
جیمین:کج نشین صاف شو الان حرکت میکنه میوفتی
رون پام رو گرفت و من رو بین پاهاش گذاشت و کمربند رو بست
(کمربندش ازونایی بود که میرفت بالا میخواستی ببندیش تاق صدا میداد بعد یه گیلیویلی زیرش بود با اون کمربندتو قفل میکردی... منظورمو بفهمین خودمو کشتم😂)
بلندگو:همه کمربنداتون رو ببندین و خودتون رو محکم بگیرین اگه وسط بازی کمربندتون باز شد، دکمهی قرمزی که کنارتونه رو فشار بدین.ممنونمـ
یهو تاب ها بلند شدن و اندازه ی دوتا قد جونگکوک رفتن بالا و تاب شروع کرد به چرخیدن...من چسمام رو بسته بودم و نفسم رو حبث کرده بودم...که یه دست روی پاهام حس کردم...
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟔
_________
امیدوارم خوشتون بیاد~~🥺💕
به طرز عجیبی همراهیم کرد که لبامون به هم نزدیک شد..لبم رو روی لباش گذاشتم و لب پایینیش رو مک زدم
ا.ت ویو:
داشتم پمشکم رو میخوردم که جیمین گردنمو گرفت و پمشکی که تو دهنم بود رو خورد و لبامون نزدیک هم شد و همراهی میکردم..لبام رو با ولع میخورد و بعد از چند مین جدا شدیم
با خجالت سرمو انداختم پایین و به پاهام زول زدم
جیمین:یا ا.ت..من دوست دارم دوست دخترم هرکاری که انجام میدم باهاش رو ادامه بده...بعدشم من دوست پسرتم قراره ازدواج کنیم چرا خجالت میکشی ازم بیبی؟
ا.ت:آیشش خب یهو شروع کردی به بوسیدنم خب من چیکا کنم...
جیمین:باید عادت کنی چاگیا پاشو بریم بازی کنیم
ا.ت:یهههه بازیییی
رفتیم طرف تاب زنجیری و تو صف وایسادیم راستش یکم میترسیدم..
ا.ت:جیمینا..من میترسمم
جیمین:نترس بیبی من پیشتم الان یه کاریش میکنم
جیمین یکی از کارکن ها رو صدا زد و اومد پیشمون
جیمین:ببخشید میتونین یه کاری برام انجام بدین؟
+بله حتما بفرمایید.
جیمین:مشکلی نیست که دوست دخترم روی پاهام بشینه؟
با این حرفش چشمام گرد شد و زول زدم به جیمین
+دوست دخترتون کیه؟ باید ببینم وزنش چقدره..میتونین ازش بپرسین؟
جیمین شونه ام رو گرفت و منو به خودش چسبوند
جیمین:اینه...وزنت چقدره چاگیا؟
ا.ت:و..وزنم43 ک..کیلوعه..
+خوبه وزنتون کمه و میتونین روی پای دوست پسرتون بشینین
جیمین:ممنونم ازتون*تعظیم میکنه*
ا.ت:ج..جیمین من باید روی پای تو ب..بشینم؟
جیمین:اوهوم اشکالی نداره کهـ
ا.ت:او..کی
بعد از 5 مین توی صف وایسادن و کلی غرغر کردنای من نوبتمون شد
جیمین دستمو گرفت و رفتیم طرف تاب رفت نشست و به پاهاش اشاره کرد
جیمین:بیا بشین رو پاهام الان حرکت میکنه
ا.ت:چش اوپا
رفتم روی پاهاش کج نشستم و میخواستیم کمربند رو ببندیم که هرکاری کردیم نشد..
جیمین:کج نشین صاف شو الان حرکت میکنه میوفتی
رون پام رو گرفت و من رو بین پاهاش گذاشت و کمربند رو بست
(کمربندش ازونایی بود که میرفت بالا میخواستی ببندیش تاق صدا میداد بعد یه گیلیویلی زیرش بود با اون کمربندتو قفل میکردی... منظورمو بفهمین خودمو کشتم😂)
بلندگو:همه کمربنداتون رو ببندین و خودتون رو محکم بگیرین اگه وسط بازی کمربندتون باز شد، دکمهی قرمزی که کنارتونه رو فشار بدین.ممنونمـ
یهو تاب ها بلند شدن و اندازه ی دوتا قد جونگکوک رفتن بالا و تاب شروع کرد به چرخیدن...من چسمام رو بسته بودم و نفسم رو حبث کرده بودم...که یه دست روی پاهام حس کردم...
𝐋𝐢𝐤𝐞:𝟔
_________
امیدوارم خوشتون بیاد~~🥺💕
۲.۹k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.