P11
P11
*گوشیمو برداشتم *
ات: الو ......الو؟؟؟
میهو : عه ....(به روش سرنا امینی 🤣)
چه عجب ......تو دیشب کدوم گوری رفته بودی ؟؟؟؟
ات: به خنده ای عصبی گفتم: من خودمم تا چند ثانیه پیش نمیدونستم چطوری اومدم خونه
میهو : آه.....دیشب خواهرم اومد از تو بار منو آورد ......با کلی التماس بهش گفتم به مامان بابا چیزی نگه (مامان باباش کره زندگی نمی کنن)
ات: ببین واقعا متاسفم من دیشب انقد مست کرده بودم که حالم دست خودم نبود
میهو: میدونم
ات: آره دیگه😐
میهو : باش .....امروز مدرسه رفتی؟؟
ات: چی؟؟؟ها ....نه ...من بیدار نشدم
میهو: منم🥲
* بعد گوشیرو قطع کردم*
پایین تخت و نگاه کردم جونگ کوک نبود اصلا کی رفت ؟؟؟
رفتم تو سالن که دیدم داره آماده میشه که بره
جونگ کوک: خب ...من دیگه میرم کمپانی ...راستی مامان تا فردا ظهر نمیاد خونه ...ناهار و خودت باید درست کنی منم دیگه امروز اینجا نمیام ..می رم خونه خودم
ات: چرا اینجا نمی ایی؟؟؟
جونگ کوک: چه فرقی داره ...الان که دیگه مامان نیست ...بیام چی کار؟؟؟
ات: نیا اصلا چه بهتر (با حرص )
جونگ کوک: اه...خدا....من دیگه میرم ...بای
جوابشو ندادمو رفتم تو اتاقم تا لباسم و عوض کنم(استایل ات)
بعد این که جونگ کوک رفت منم رفتم نشستم رو تختم فک کنم ببینم می خوام چی کار کنم که یادم به دیشب افتاد که اون مرده به من یه کارت داد و گفت که شاید لازمم بشه
رفتم تو کیفمو نگاه کردمو و کارتو پیدا کردم
(پارت بعد امشب دو دقیقه بعد 🥲💜)
*گوشیمو برداشتم *
ات: الو ......الو؟؟؟
میهو : عه ....(به روش سرنا امینی 🤣)
چه عجب ......تو دیشب کدوم گوری رفته بودی ؟؟؟؟
ات: به خنده ای عصبی گفتم: من خودمم تا چند ثانیه پیش نمیدونستم چطوری اومدم خونه
میهو : آه.....دیشب خواهرم اومد از تو بار منو آورد ......با کلی التماس بهش گفتم به مامان بابا چیزی نگه (مامان باباش کره زندگی نمی کنن)
ات: ببین واقعا متاسفم من دیشب انقد مست کرده بودم که حالم دست خودم نبود
میهو: میدونم
ات: آره دیگه😐
میهو : باش .....امروز مدرسه رفتی؟؟
ات: چی؟؟؟ها ....نه ...من بیدار نشدم
میهو: منم🥲
* بعد گوشیرو قطع کردم*
پایین تخت و نگاه کردم جونگ کوک نبود اصلا کی رفت ؟؟؟
رفتم تو سالن که دیدم داره آماده میشه که بره
جونگ کوک: خب ...من دیگه میرم کمپانی ...راستی مامان تا فردا ظهر نمیاد خونه ...ناهار و خودت باید درست کنی منم دیگه امروز اینجا نمیام ..می رم خونه خودم
ات: چرا اینجا نمی ایی؟؟؟
جونگ کوک: چه فرقی داره ...الان که دیگه مامان نیست ...بیام چی کار؟؟؟
ات: نیا اصلا چه بهتر (با حرص )
جونگ کوک: اه...خدا....من دیگه میرم ...بای
جوابشو ندادمو رفتم تو اتاقم تا لباسم و عوض کنم(استایل ات)
بعد این که جونگ کوک رفت منم رفتم نشستم رو تختم فک کنم ببینم می خوام چی کار کنم که یادم به دیشب افتاد که اون مرده به من یه کارت داد و گفت که شاید لازمم بشه
رفتم تو کیفمو نگاه کردمو و کارتو پیدا کردم
(پارت بعد امشب دو دقیقه بعد 🥲💜)
۱۲.۳k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.