اوکییی
اوکییی
این سناریو هنو اسمی نداره
ولی به گفته میسا قانوم میخوام پارت بدم؛-؛
پارت اوله...البته ی پارت مقدمه هم داره که لینکش اینه:https://wisgoon.com/p/Y2BFU1ZKQ0/
بریم برا پارت اول^^♡
_____________________________
چشمام رو باز کردم و خودم رو بغل زنی با موهای قهوه ای دیدم....انگار همه چی عوض شده بود....انگار دیگه هیچ چیز حالت سه بعدی نداشت...و....انیمه ای بود!
ناخودآگاه گریم گرفت و با صدای بلند گریه کردم، اول از صدای خودم تعجب کردم...چون....چون....صدای بچه بود!
ی دختر دوازده ساله که موها و چشماش مشکی بود سمتم اومد و گفت:"مامان، بچه رو بده به من"
اون زنه که موهای قهوه ای داشت، سری تکون داد و لبخند زد:"البته^^"
و من ناگهان خودم رو تو بغل دختره دیدم...دیگه دارم مطمئن میشم...من....تناسخ پیدا کردم!! این دختره هم حتما آیکو عه! همونی که بیست سال پیش دوست مجازیم بود....حتما اون هم تناسخ پیدا کرده! پس یعنی....الان ی بچه دیگه هم تو این خونه هست....میسا....و ی پسر ۵ ساله که متعلق به خود انیمست...دازای اوسامو!!
همه چیز خیلی عجیبه...انگار چیزی که اینهمه سال منتظرش بودم رو بالاخره پیدا کردم...
*برگردیم سراغ ادامه داستان*
اون دختر مو مشکیه(آیکو) منو میزاره کنار ی دختر مو قهوه ای که فکر کنم باید میسا باشه...اون یک سال از من بزرگتره.
ناگهان میسا در کمال تعجب دهن باز میکنه و حرف میزنه:"چ_چی....؟کرومی....منو یادته؟؟منم میسا...همونی که بیست سال پیش تو ویسگون باهاش آشنا شدی!"
چشمام کم کم پر آشک میشه و میسا رو بغل میکنم:"اونه چان...دلم برات تنگ شده بود...دیدی؟دیدی به آرزومون رسیدیم؟"
میسا کمی خجالتی میشه و متقابل بغلم میکنه:"آره...حالا لطفا گریه نکن...مثل ی بچه رفتار میکنی*خنده*"
-خو من بچه عم:/
میسا:"عع راس میگیا( T∀T)"
آیکو که تمام مدت پیش ما وایساده بود:"چقد شما نمکین(T_T)بسه دیگه انقد چندش بازی درنیارین-_-مثلا باید خوشحال باشین که تناسخ پیدا کردین:/
______________________________
شرط پارت بعدی:۳۵ لایک^^♡
این سناریو هنو اسمی نداره
ولی به گفته میسا قانوم میخوام پارت بدم؛-؛
پارت اوله...البته ی پارت مقدمه هم داره که لینکش اینه:https://wisgoon.com/p/Y2BFU1ZKQ0/
بریم برا پارت اول^^♡
_____________________________
چشمام رو باز کردم و خودم رو بغل زنی با موهای قهوه ای دیدم....انگار همه چی عوض شده بود....انگار دیگه هیچ چیز حالت سه بعدی نداشت...و....انیمه ای بود!
ناخودآگاه گریم گرفت و با صدای بلند گریه کردم، اول از صدای خودم تعجب کردم...چون....چون....صدای بچه بود!
ی دختر دوازده ساله که موها و چشماش مشکی بود سمتم اومد و گفت:"مامان، بچه رو بده به من"
اون زنه که موهای قهوه ای داشت، سری تکون داد و لبخند زد:"البته^^"
و من ناگهان خودم رو تو بغل دختره دیدم...دیگه دارم مطمئن میشم...من....تناسخ پیدا کردم!! این دختره هم حتما آیکو عه! همونی که بیست سال پیش دوست مجازیم بود....حتما اون هم تناسخ پیدا کرده! پس یعنی....الان ی بچه دیگه هم تو این خونه هست....میسا....و ی پسر ۵ ساله که متعلق به خود انیمست...دازای اوسامو!!
همه چیز خیلی عجیبه...انگار چیزی که اینهمه سال منتظرش بودم رو بالاخره پیدا کردم...
*برگردیم سراغ ادامه داستان*
اون دختر مو مشکیه(آیکو) منو میزاره کنار ی دختر مو قهوه ای که فکر کنم باید میسا باشه...اون یک سال از من بزرگتره.
ناگهان میسا در کمال تعجب دهن باز میکنه و حرف میزنه:"چ_چی....؟کرومی....منو یادته؟؟منم میسا...همونی که بیست سال پیش تو ویسگون باهاش آشنا شدی!"
چشمام کم کم پر آشک میشه و میسا رو بغل میکنم:"اونه چان...دلم برات تنگ شده بود...دیدی؟دیدی به آرزومون رسیدیم؟"
میسا کمی خجالتی میشه و متقابل بغلم میکنه:"آره...حالا لطفا گریه نکن...مثل ی بچه رفتار میکنی*خنده*"
-خو من بچه عم:/
میسا:"عع راس میگیا( T∀T)"
آیکو که تمام مدت پیش ما وایساده بود:"چقد شما نمکین(T_T)بسه دیگه انقد چندش بازی درنیارین-_-مثلا باید خوشحال باشین که تناسخ پیدا کردین:/
______________________________
شرط پارت بعدی:۳۵ لایک^^♡
۱۰.۲k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.