پارت۱۴
ات:اما وقتی عشقمو پیدا کنم جفتمون تبدیل به خرگوش میشیم
تهیون:چرا تا الان تبدیل نشدی
ات:چون پیداش کردم ولی بهش نمی رسم
تهیون :کسی که دوستش داری مگه کوک نیست
ات:نه
تا اینو گفتم سریع رفت
تهیون : به کسی که این دخترو اورد خبر بده بباد اینجا
بادیگارد:چیشده قربان
تهیون:مگه نگفتی این دوست دختر کوکه
بادیگارد :بله
تهیون:این دختر اصلا کوک رو دوست نداره
نکنه اشتباهی یکی دیگه رو دزدیدی
بادیگارد:اما ........
یکی زدم توی گوشش
تهیون:از جلو چشمام گم شو
اعصابم خورد بود که گوشی زنگ زد
کوک بود جواب دادم
تهیون :به به آقای جئون آفتاب از کدوم ور در اومده
کوک:کاره توعه؟
تهیون :کدوم کار
کوک:ات رو تو دزدیدی
تهیون :شاید آره شاید نه
کوک:جواب منو درست بده اگه کار تو باشه خودم میکشمت
تهیون :فعلا که توپ تو زمین منه کاری کنی اون دختر به درکت میپیونده
کوک:حتی اگه یه تار مو از سرش کم بشه من میدونم با تو
تهیون:البته برای مردن زیادی جوون و خوشگله به نظرم مقام دوست دختر کیم خیلی بهش میاد نظر تو چیه
کوک:پیدات میکنم عوضی خودتو مرده فرض کن
تهیون :منتظرم
اینو گفتمو قطع کردم
تقریبا هوا تاریک شده بود
رفتم تا به ات سر بزنم
در زدم جواب نداد
رفتم تو نبود
تهیون :آجوما
آجوما:چی شده پسرم
تهیونگ:ات کجاست
آجوما :تو حیاطه
تهیون
رفتم تو حیاط روی تاب نشسته بود
نور ماه به صورت خوشگلش میتابید
و باد موهای موج دارش رو تکون میداد
قلبم تند میزد جوری که حتی صداش هم به گوشم میرسید
اما اون دختر یه چیز خاصی داشت
اون چشمای کیوتش اون رو خواستنی تر میکرد
صدای دل نشینش منو از عمق افکارم کشید بیرون
ات:تهیون ......خوبی ....جواب بده
تهیون :آره خوبم بیا بریم تو هوا سرده
خواستیم بریم تو که صدای شلیک اومد
شرطا۲۰تا کامنت
عالیی و بعدی هم نزارید کامنتاتون طولانی و انرژی بخش باشه
تهیون:چرا تا الان تبدیل نشدی
ات:چون پیداش کردم ولی بهش نمی رسم
تهیون :کسی که دوستش داری مگه کوک نیست
ات:نه
تا اینو گفتم سریع رفت
تهیون : به کسی که این دخترو اورد خبر بده بباد اینجا
بادیگارد:چیشده قربان
تهیون:مگه نگفتی این دوست دختر کوکه
بادیگارد :بله
تهیون:این دختر اصلا کوک رو دوست نداره
نکنه اشتباهی یکی دیگه رو دزدیدی
بادیگارد:اما ........
یکی زدم توی گوشش
تهیون:از جلو چشمام گم شو
اعصابم خورد بود که گوشی زنگ زد
کوک بود جواب دادم
تهیون :به به آقای جئون آفتاب از کدوم ور در اومده
کوک:کاره توعه؟
تهیون :کدوم کار
کوک:ات رو تو دزدیدی
تهیون :شاید آره شاید نه
کوک:جواب منو درست بده اگه کار تو باشه خودم میکشمت
تهیون :فعلا که توپ تو زمین منه کاری کنی اون دختر به درکت میپیونده
کوک:حتی اگه یه تار مو از سرش کم بشه من میدونم با تو
تهیون:البته برای مردن زیادی جوون و خوشگله به نظرم مقام دوست دختر کیم خیلی بهش میاد نظر تو چیه
کوک:پیدات میکنم عوضی خودتو مرده فرض کن
تهیون :منتظرم
اینو گفتمو قطع کردم
تقریبا هوا تاریک شده بود
رفتم تا به ات سر بزنم
در زدم جواب نداد
رفتم تو نبود
تهیون :آجوما
آجوما:چی شده پسرم
تهیونگ:ات کجاست
آجوما :تو حیاطه
تهیون
رفتم تو حیاط روی تاب نشسته بود
نور ماه به صورت خوشگلش میتابید
و باد موهای موج دارش رو تکون میداد
قلبم تند میزد جوری که حتی صداش هم به گوشم میرسید
اما اون دختر یه چیز خاصی داشت
اون چشمای کیوتش اون رو خواستنی تر میکرد
صدای دل نشینش منو از عمق افکارم کشید بیرون
ات:تهیون ......خوبی ....جواب بده
تهیون :آره خوبم بیا بریم تو هوا سرده
خواستیم بریم تو که صدای شلیک اومد
شرطا۲۰تا کامنت
عالیی و بعدی هم نزارید کامنتاتون طولانی و انرژی بخش باشه
۲۱.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.