پارت ۱۶
چشمام که باز کردم اول همچیز برام تار بود چشمام از تار بودن در اومد که فهمیدم بیمارستان سرمو چرخوندم که شوگا دستمو گرفته بودو داشت گریه میکرد
ات: چ..چرا گ..گریه میکنی
ویو شوگا
داشتم گریه میکردم با صدای یکی اشکام بند اومد سرمو دادم بالا
شوگا : ا..ات بیدارشدی بلخره (بغلش کرد)
ات : چیشده
شوگا : هیچی نیس فقط تصادف کردی الان حالت خوبه
ات : اهوم چرا یکدفعه نگرانم شدی هان تو که الارا رو میخواستی
شوگا : نباید نگران شم خیر سرت شوهرتما
ات:فقط رو کاغذ نوشته شوهرمی
شوکا: اععع
ات : لازم نیس نگرانم شی برو پیش الارا
شوگا : خواهشن بچه بازی در نیار اون فقط یه نمایش بود
ات :هه منم باور کردم
شوکا : بخدا راس میگم چون میخواستم ازت جداشم اینجوری کردم ولی دیکه نمیخوام جدا شم
ات : برو اونور بابا (بلند شد )
شوگا : کجاا
ات ؛ میخوام برم تو بیمارستان دور بزنم
شوگا : نخیر شما جای نمیرین من الان میرم میام
ویو شوگا
رفتم بیرون یکم خوراکی خریدمو رفتم پیش ات
ات : اونا چین
شوکا : بیا خودت باز کن ببین
ات : رفتم باز کردم پر خوراکی بود
ات : اینا واسه منه
شوگا : آره
ات: اخجوننننن
شوگا کیوت
.....
ات: چ..چرا گ..گریه میکنی
ویو شوگا
داشتم گریه میکردم با صدای یکی اشکام بند اومد سرمو دادم بالا
شوگا : ا..ات بیدارشدی بلخره (بغلش کرد)
ات : چیشده
شوگا : هیچی نیس فقط تصادف کردی الان حالت خوبه
ات : اهوم چرا یکدفعه نگرانم شدی هان تو که الارا رو میخواستی
شوگا : نباید نگران شم خیر سرت شوهرتما
ات:فقط رو کاغذ نوشته شوهرمی
شوکا: اععع
ات : لازم نیس نگرانم شی برو پیش الارا
شوگا : خواهشن بچه بازی در نیار اون فقط یه نمایش بود
ات :هه منم باور کردم
شوکا : بخدا راس میگم چون میخواستم ازت جداشم اینجوری کردم ولی دیکه نمیخوام جدا شم
ات : برو اونور بابا (بلند شد )
شوگا : کجاا
ات ؛ میخوام برم تو بیمارستان دور بزنم
شوگا : نخیر شما جای نمیرین من الان میرم میام
ویو شوگا
رفتم بیرون یکم خوراکی خریدمو رفتم پیش ات
ات : اونا چین
شوکا : بیا خودت باز کن ببین
ات : رفتم باز کردم پر خوراکی بود
ات : اینا واسه منه
شوگا : آره
ات: اخجوننننن
شوگا کیوت
.....
۱۰.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.