نجاتم دادی پارت۹
کیسامی:ولی دیگه نیستم،دیگه نمیتونم تحمل کنم با اون پسره لات میگردی به من اهمیت نمیدی.
ویکا:اونوقت چرا نمیتونم تحمل کنی؟
کیسامی که تیک عصبی گرفته بود:یعنی تو واقعا نمیدونییییییییی؟؟؟؟؟
ویکا:نه،مگه باید بدونم؟
کیسامی:درسته....اون مردک دوهزاری چشمتو کور کرده،جوری که احساسات منو نمیبینی...باشه اشکال نداره....ولی من دیگه نمیزارم این اتفاق بیوفته.
کیسامی به ویکا حمله کرد.
میخواست ویکا رو بیهوش کنه تا بتونه اونو زندانی کنه.
ویکا:از اونی که فک میکردم ضعیف تری.
******************************************
کیساکی خنده ای کرد:خیلی راحت تر از اونی که فکر میکردم گیر افتادی چویا.
چویا :خفه شو زنیکه روانی.
کیساکی:من زنیکه روانیم یا اون دخترهی عجوزه،اون داره با کاراش ازت سوءاستفاده میکنه و توی احمق بفهمیدی.
چویا یه لحظه شکه شد اما به روش نیاورد:چرت و پرت نگو.
کیساکی خندید:نه عشقم چرت و پرت نیست.(من کیساکی رو میکشم🤬🤬🤬)
******************************************
ویکا:اونوقت چرا نمیتونم تحمل کنی؟
کیسامی که تیک عصبی گرفته بود:یعنی تو واقعا نمیدونییییییییی؟؟؟؟؟
ویکا:نه،مگه باید بدونم؟
کیسامی:درسته....اون مردک دوهزاری چشمتو کور کرده،جوری که احساسات منو نمیبینی...باشه اشکال نداره....ولی من دیگه نمیزارم این اتفاق بیوفته.
کیسامی به ویکا حمله کرد.
میخواست ویکا رو بیهوش کنه تا بتونه اونو زندانی کنه.
ویکا:از اونی که فک میکردم ضعیف تری.
******************************************
کیساکی خنده ای کرد:خیلی راحت تر از اونی که فکر میکردم گیر افتادی چویا.
چویا :خفه شو زنیکه روانی.
کیساکی:من زنیکه روانیم یا اون دخترهی عجوزه،اون داره با کاراش ازت سوءاستفاده میکنه و توی احمق بفهمیدی.
چویا یه لحظه شکه شد اما به روش نیاورد:چرت و پرت نگو.
کیساکی خندید:نه عشقم چرت و پرت نیست.(من کیساکی رو میکشم🤬🤬🤬)
******************************************
۴.۳k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.