پارت ... ۱۶
مین جو ویو : بعد از اون ماجرا دو روز گذشته دقیقن امروز روزیه که با پارک کلاس داریم قرارع پدرمون در بیاد ...
بعد از اینکه زنگ خورد به سمت کلاس حرکت کردم آخه فرانسوی چیه آخه دیوونه شدم ... آروم رو صندلی خودم نشستم هندزفری رو داخل جوشم گذاشتم فقط دلم میخواد همه سکوت آرامش باشه و امیدوارم که دیگه این پارک رو نبینیم آدم نیستن که ...
ولی بعد از اون ماجرا دام اصن نمیخواد باهاش روبه رو بشم چقدر خجالت آور دلم میخواد سرم رو بکوبونم تو دیوار ولی خب چیکار کنم کاریه که شده ... حداقل آخه چرا امتحان میخواد بگیره با صدای مبصر کلاس که میگفت استاد آمدن ... سری هندزفری رو از گوشم کشیدم منتظر آمدن پارک شدم البته همه ... وقتی که وارد کلاس شد جو سنگینی برقرار شد
استاد پارک :خب سلام روز بخیر امروز قرار بود از سه فصل امتحان بگیرم درسته اینا مال ترم قبلتون هست پس میخوام این سه فصل رو امتحان بگیرم ... امیدوارم همه نمره زیر ده نگیرن چون جریمه ی سنگینی در نظر گرفته میشه که به راحتی فراموش نمیشه ... پس من این سه فصل رو تدریس نمی کنم و چیزی های مهم تر تکیدی تر تدریس میشه ...
نگاهی به بچه ها مردم که چشاش دقیقن روی من زوم شد سعی کردم بیخیال بشم ...
استاد پارک :خانم چوی مین جو بیاین برگه هارو پخش کنید
لعنتی زیر لب گفتم تقریبا خونده بودم پس دیگه خیالی نداشتم برگه ها رو که پخش کردم روی صندلی خودم نشستم ...
بعد از اینکه زنگ خورد به سمت کلاس حرکت کردم آخه فرانسوی چیه آخه دیوونه شدم ... آروم رو صندلی خودم نشستم هندزفری رو داخل جوشم گذاشتم فقط دلم میخواد همه سکوت آرامش باشه و امیدوارم که دیگه این پارک رو نبینیم آدم نیستن که ...
ولی بعد از اون ماجرا دام اصن نمیخواد باهاش روبه رو بشم چقدر خجالت آور دلم میخواد سرم رو بکوبونم تو دیوار ولی خب چیکار کنم کاریه که شده ... حداقل آخه چرا امتحان میخواد بگیره با صدای مبصر کلاس که میگفت استاد آمدن ... سری هندزفری رو از گوشم کشیدم منتظر آمدن پارک شدم البته همه ... وقتی که وارد کلاس شد جو سنگینی برقرار شد
استاد پارک :خب سلام روز بخیر امروز قرار بود از سه فصل امتحان بگیرم درسته اینا مال ترم قبلتون هست پس میخوام این سه فصل رو امتحان بگیرم ... امیدوارم همه نمره زیر ده نگیرن چون جریمه ی سنگینی در نظر گرفته میشه که به راحتی فراموش نمیشه ... پس من این سه فصل رو تدریس نمی کنم و چیزی های مهم تر تکیدی تر تدریس میشه ...
نگاهی به بچه ها مردم که چشاش دقیقن روی من زوم شد سعی کردم بیخیال بشم ...
استاد پارک :خانم چوی مین جو بیاین برگه هارو پخش کنید
لعنتی زیر لب گفتم تقریبا خونده بودم پس دیگه خیالی نداشتم برگه ها رو که پخش کردم روی صندلی خودم نشستم ...
۲۰.۷k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.