Escape love part. 13
سر جای خودم وایستادم و به اون دوتا که با چهره های کیوتی به خواب رفته بودن نگاه می کردم
هوسوک می خواست صداشون کنه که جاشو گرفتم با سر بهشو اشاره کردم نگاهشون کنه
هه مین سرش روی تخت بود و تهیونگ سرش دقیقا روبه روی هه مین بود
و سویت ترین شکل ممکن خوابیده بودن
در اتاقو بستمو از اتاق امدم بیرون
هوسوک: وایییی تو دلم اکلیل ترشح شد😭😭😭
یونگی: اون اکلیل نیست یک چیز دیگست که تو حمام دادم بهت 😈
هوسوک: بی شعور
یونگی:😂😂😂بیا بریم
دستشو گرفتمو سمت سالون رفتیم
( از دید هه مین)
چشمامو باز کردمو سر تهیونگ رو روبه روی خودم دیدم یکم ترسیدم سرمو بردم عقب ولی لبخندی رو لبام نشستو سرمو روی تخت گذاشتم
و به تمام اجازه صورتش که تو خواب بودن نگاه می کردم
کیوت ترین شکل ممکن خواب بود
موهاش تو صورتش ریخته بود موهاشو کنار زدم به پیشونیش نگاه کردم
که با تکونی که خورد به خودم امدم
اهه چقدر بدنم درد میکنه گردنم فاکک اهههه
تهیونگ اب دهنشو که داشت از دهنش میخرت پاک کردو از خواب پاشد و به درو برش نگاه می کرد دوباره رو تخت دارز کشید ولی این دفعه نخوابید
بیدار بیدار بود
سمتش رفتم جوری وایستادم که منو ببینه
+صبح بخیر خوب خوابیدی؟؟
چیزی نگفت فقط سرشو تکون داد
لبخند زورکی زدمو گوشی مو برداشتمو از اتاق بیرون رفتم
+ پسره بس ادب کل شبمو مراقبش بودم نگاه حتی جوابمو هم نمیده ایییش انقدر امپول بهت بزنم که ادم بشی
همین جوری که با خودم حرف میزدم سمت اتاق خودم میرفتم
یونگی: چرا غر غر می کنی غر غرو
+ ایششش برو اون ور حوصله ندارم
یونگی: چی شده😂
+ هیچی تهیونگ خیلی بی ادبه کل شبمو مراقبش بودم الان بهش گفتم صبح به سر خوب خوابید فقط سرشو این جوری تکون میده {ادا سر تهیونگ رو در میاره}
یونگی از شدت شباهت سر تکون داد با تهیونگ جر خوردو از خنده
و خنده لثه ایشو به نمایش میزاشت
یونگی:😂😂😂😂اخ دلمم😂😂😂😂😂ایییییییی😂😂😂😂
یک دفعه یونگی از اون طرف سالون بدوبدو سمت ما امد و رو بروم وایستاد
هوسوک: چی کارش کردی؟؟ هییییییی
دستشو جلو دهنش گرفت
هوسوک: نکنه مثل خودت دیونش کردی؟؟؟
با این حرف یونگی بیشتر جر خوردو روی زمین ولو شد
یونگی:😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
دمپایی داشتم از پام در میاوردم که فرار کرد
+ جرعت داری همون جا وایستا که بزمنت
هوسوک: 😛😛😛😛😛😛😛نمی تونی منو بزنیییی
دمبالش دیویدم که فرار کرد
باز دنبالش می کردم با صدای بلند می گفتم : هوسوک صبر کن هیچ کاریت ندارم باشه هیچ کاری ندارم فقط یکی بزنمت همه چی اوکیه باشه؟؟ (😂😂😂😂😂بچه دیونه شده)
بالاخره بعد کلی دویدن هر دوتا مون خسته روی زمینای سبز توی حیاط ولو شدیم
هوسوک: واییییی همه میننننن😱😱😱
+ باز چه مرگته؟؟
هوسوک: چه تغیییری کردی 😱😱😱
دستمو رو صورتم کشیدمو یکم خودمو با غرور نشون دادم
+ بله دیگه ما اینم یک روزه تغییر می کنیم
هوسوک: اره اره از بس دوندمت لاغر شدی نکه قبلت خیلی چاغال بودی نمیتونستی راه بری الان خیلی عالی شدی
دمپاییم که کنارم بود با حرص پرت کردم سمتش که خورد به بازشو
+ بی تر ادب بی تر گاو گیمشو خیلی هم لاغر بودم تو حتما چشمان مشکل داره
هوسوک:😂😂😂😂اره باش تو راس میگی چاغلو
+ بی ادب
«دو هفته بعد»
هوسوک می خواست صداشون کنه که جاشو گرفتم با سر بهشو اشاره کردم نگاهشون کنه
هه مین سرش روی تخت بود و تهیونگ سرش دقیقا روبه روی هه مین بود
و سویت ترین شکل ممکن خوابیده بودن
در اتاقو بستمو از اتاق امدم بیرون
هوسوک: وایییی تو دلم اکلیل ترشح شد😭😭😭
یونگی: اون اکلیل نیست یک چیز دیگست که تو حمام دادم بهت 😈
هوسوک: بی شعور
یونگی:😂😂😂بیا بریم
دستشو گرفتمو سمت سالون رفتیم
( از دید هه مین)
چشمامو باز کردمو سر تهیونگ رو روبه روی خودم دیدم یکم ترسیدم سرمو بردم عقب ولی لبخندی رو لبام نشستو سرمو روی تخت گذاشتم
و به تمام اجازه صورتش که تو خواب بودن نگاه می کردم
کیوت ترین شکل ممکن خواب بود
موهاش تو صورتش ریخته بود موهاشو کنار زدم به پیشونیش نگاه کردم
که با تکونی که خورد به خودم امدم
اهه چقدر بدنم درد میکنه گردنم فاکک اهههه
تهیونگ اب دهنشو که داشت از دهنش میخرت پاک کردو از خواب پاشد و به درو برش نگاه می کرد دوباره رو تخت دارز کشید ولی این دفعه نخوابید
بیدار بیدار بود
سمتش رفتم جوری وایستادم که منو ببینه
+صبح بخیر خوب خوابیدی؟؟
چیزی نگفت فقط سرشو تکون داد
لبخند زورکی زدمو گوشی مو برداشتمو از اتاق بیرون رفتم
+ پسره بس ادب کل شبمو مراقبش بودم نگاه حتی جوابمو هم نمیده ایییش انقدر امپول بهت بزنم که ادم بشی
همین جوری که با خودم حرف میزدم سمت اتاق خودم میرفتم
یونگی: چرا غر غر می کنی غر غرو
+ ایششش برو اون ور حوصله ندارم
یونگی: چی شده😂
+ هیچی تهیونگ خیلی بی ادبه کل شبمو مراقبش بودم الان بهش گفتم صبح به سر خوب خوابید فقط سرشو این جوری تکون میده {ادا سر تهیونگ رو در میاره}
یونگی از شدت شباهت سر تکون داد با تهیونگ جر خوردو از خنده
و خنده لثه ایشو به نمایش میزاشت
یونگی:😂😂😂😂اخ دلمم😂😂😂😂😂ایییییییی😂😂😂😂
یک دفعه یونگی از اون طرف سالون بدوبدو سمت ما امد و رو بروم وایستاد
هوسوک: چی کارش کردی؟؟ هییییییی
دستشو جلو دهنش گرفت
هوسوک: نکنه مثل خودت دیونش کردی؟؟؟
با این حرف یونگی بیشتر جر خوردو روی زمین ولو شد
یونگی:😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
دمپایی داشتم از پام در میاوردم که فرار کرد
+ جرعت داری همون جا وایستا که بزمنت
هوسوک: 😛😛😛😛😛😛😛نمی تونی منو بزنیییی
دمبالش دیویدم که فرار کرد
باز دنبالش می کردم با صدای بلند می گفتم : هوسوک صبر کن هیچ کاریت ندارم باشه هیچ کاری ندارم فقط یکی بزنمت همه چی اوکیه باشه؟؟ (😂😂😂😂😂بچه دیونه شده)
بالاخره بعد کلی دویدن هر دوتا مون خسته روی زمینای سبز توی حیاط ولو شدیم
هوسوک: واییییی همه میننننن😱😱😱
+ باز چه مرگته؟؟
هوسوک: چه تغیییری کردی 😱😱😱
دستمو رو صورتم کشیدمو یکم خودمو با غرور نشون دادم
+ بله دیگه ما اینم یک روزه تغییر می کنیم
هوسوک: اره اره از بس دوندمت لاغر شدی نکه قبلت خیلی چاغال بودی نمیتونستی راه بری الان خیلی عالی شدی
دمپاییم که کنارم بود با حرص پرت کردم سمتش که خورد به بازشو
+ بی تر ادب بی تر گاو گیمشو خیلی هم لاغر بودم تو حتما چشمان مشکل داره
هوسوک:😂😂😂😂اره باش تو راس میگی چاغلو
+ بی ادب
«دو هفته بعد»
۱۹.۰k
۱۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.