p3
p3
ا.ت ویو فردا شب
دوباره امشب میخوام برم پیشش
البته با غذا
دوکبوکی و پیتزا با نوشابه و مشروب برداشتم و رفتم سمت جنگل به اون رودخونه رسیدم
نشستم لب رودخونه و صداش کردم
+ جونگکوک.. هی.. کجایی
اب تکون خورد و نصف صورتش و اورد بیرون
ازش میترسم ولی گناه داره
+ غذا اوردم باهم دیگه بخوریم
لطفا بیا بیرون
جونگکوک از آب بیرون اومد
چه هیکلی داشت
_ چرا هی میای اینجا نکنه میخوای بهم آسیب بزنی
+ نه من یه تحقیق گر ماورا ام
داشتم بهش دروغ میگفتم چون من موجودات ماورایی رو تحویل شرکت اسیپی میدادم تا اونجا ازشون نگه داری شه
_ دیگه اینجا نیا
+ میام
جونگکوک بهم یه نگاه ترسناک کرد و
_ مگه اینکه بخوای بمیری
رفتم نزدیکش اما رفت عقب
رفتم تو آب تا جایی که کم عمق باشه اون هی میرفت عقب
داشت میرفت تو عمق که دستش و گرفتم
+ من بهت آسیب نمیزنم
مطمئن باش
_ چی میخوای
+ بیا باهم شام بخوریم
بیا دیگه
دستشو کشیدم و بردم بیرون از آب
_ من نمیخورم
+ این نزدیکی ها یه کافه هست میخوای بریم
_ نه
+ خب چیکار کنیم تو بگو
_ هیچی برو پی کارت
+ هوفف باشه
خدافس
سوار ماشین شدم و رفتم
کوک ویو
نمیدونم چی میخواد
ازش میترسم
انسان ها تا الان میخواستن منو گیر بندازن و به شرکت اسیپی بفرستن اونا نمیدونن
شرکت اسیپی چیکار میکنه
در واقع اسمش اس ای پی عه
اون رو ما آزمایش های شیمی انجام میده
و بعد از شکنجه میکشتمون
رفتم تو عمق آب و خوابیدم
ا.ت ویو فردا صبح
من ولش نمیکنم دوباره میرم پیشش
توت فرنگی و شیرموز برداشتم و رفتم
به رودخونه
+ جونگکوک بیا
لطفاا
یه ساعته دارم صداش میزنم اما نمیاد
+ جونگکوک قهری؟
کوشی .. نگرانم .. نکن
شاید ازم میترسه باید اعتماد شو جلب کنم
شروع کردم به گریه الکی
من بازیگر خوبی ام
+ جونگکوک هق خب بیا دیگه
من میخوام باهم خوراکی بخوریم
شیرموز و توت فرنگی آوردم( گریه)
کوک ویو
باز دوباره این مزاحم شد
الان یکساعت داره صدام میکنه خدایا
چی ؟
داره گریه میکنه هوفف
شیرموز هم داره
ا.ت ویو
دیدم کوک دوباره اومد بیرون آب و پیشم نشست
+ بیا شیرموز
کوک از دستم شیرموز گرفت
_ ممنون
شیرموز خورد و رفت تو آب
من بلد نبودم خوب شنا کنم برای همین نمیرفتم تو آب
رفتم خونه
باید شنا یاد بگیرم
سه هفته بعد ا.ت ویو
تو این سه هفته کلاس شنا رفتم
در حد چهار متر بلدم
رفتم رودخونه
شیرجه زدم تو آب و رفتم تو عمق
دنبال جونگکوک بودم
که یه نور سفید دیدم
رفتم سمتش جونگکوک بود
پشتش به من بود زدم به شونه اش
برگشت نگام کرد
براش دست تکون دادم . نفس کم داشتم .. چشام داشت بسته میشد که جونگکوک از کمرم گرفت و کشوندم بالای آب
_ نمیگی خفه میشی
+ سلام
_ علیک
+ یه سوال همیشه تو آب میمونی
_ نه خونه دارم
+ کجاست
_ کف آب
+ منو میبری
...
ا.ت ویو فردا شب
دوباره امشب میخوام برم پیشش
البته با غذا
دوکبوکی و پیتزا با نوشابه و مشروب برداشتم و رفتم سمت جنگل به اون رودخونه رسیدم
نشستم لب رودخونه و صداش کردم
+ جونگکوک.. هی.. کجایی
اب تکون خورد و نصف صورتش و اورد بیرون
ازش میترسم ولی گناه داره
+ غذا اوردم باهم دیگه بخوریم
لطفا بیا بیرون
جونگکوک از آب بیرون اومد
چه هیکلی داشت
_ چرا هی میای اینجا نکنه میخوای بهم آسیب بزنی
+ نه من یه تحقیق گر ماورا ام
داشتم بهش دروغ میگفتم چون من موجودات ماورایی رو تحویل شرکت اسیپی میدادم تا اونجا ازشون نگه داری شه
_ دیگه اینجا نیا
+ میام
جونگکوک بهم یه نگاه ترسناک کرد و
_ مگه اینکه بخوای بمیری
رفتم نزدیکش اما رفت عقب
رفتم تو آب تا جایی که کم عمق باشه اون هی میرفت عقب
داشت میرفت تو عمق که دستش و گرفتم
+ من بهت آسیب نمیزنم
مطمئن باش
_ چی میخوای
+ بیا باهم شام بخوریم
بیا دیگه
دستشو کشیدم و بردم بیرون از آب
_ من نمیخورم
+ این نزدیکی ها یه کافه هست میخوای بریم
_ نه
+ خب چیکار کنیم تو بگو
_ هیچی برو پی کارت
+ هوفف باشه
خدافس
سوار ماشین شدم و رفتم
کوک ویو
نمیدونم چی میخواد
ازش میترسم
انسان ها تا الان میخواستن منو گیر بندازن و به شرکت اسیپی بفرستن اونا نمیدونن
شرکت اسیپی چیکار میکنه
در واقع اسمش اس ای پی عه
اون رو ما آزمایش های شیمی انجام میده
و بعد از شکنجه میکشتمون
رفتم تو عمق آب و خوابیدم
ا.ت ویو فردا صبح
من ولش نمیکنم دوباره میرم پیشش
توت فرنگی و شیرموز برداشتم و رفتم
به رودخونه
+ جونگکوک بیا
لطفاا
یه ساعته دارم صداش میزنم اما نمیاد
+ جونگکوک قهری؟
کوشی .. نگرانم .. نکن
شاید ازم میترسه باید اعتماد شو جلب کنم
شروع کردم به گریه الکی
من بازیگر خوبی ام
+ جونگکوک هق خب بیا دیگه
من میخوام باهم خوراکی بخوریم
شیرموز و توت فرنگی آوردم( گریه)
کوک ویو
باز دوباره این مزاحم شد
الان یکساعت داره صدام میکنه خدایا
چی ؟
داره گریه میکنه هوفف
شیرموز هم داره
ا.ت ویو
دیدم کوک دوباره اومد بیرون آب و پیشم نشست
+ بیا شیرموز
کوک از دستم شیرموز گرفت
_ ممنون
شیرموز خورد و رفت تو آب
من بلد نبودم خوب شنا کنم برای همین نمیرفتم تو آب
رفتم خونه
باید شنا یاد بگیرم
سه هفته بعد ا.ت ویو
تو این سه هفته کلاس شنا رفتم
در حد چهار متر بلدم
رفتم رودخونه
شیرجه زدم تو آب و رفتم تو عمق
دنبال جونگکوک بودم
که یه نور سفید دیدم
رفتم سمتش جونگکوک بود
پشتش به من بود زدم به شونه اش
برگشت نگام کرد
براش دست تکون دادم . نفس کم داشتم .. چشام داشت بسته میشد که جونگکوک از کمرم گرفت و کشوندم بالای آب
_ نمیگی خفه میشی
+ سلام
_ علیک
+ یه سوال همیشه تو آب میمونی
_ نه خونه دارم
+ کجاست
_ کف آب
+ منو میبری
...
۴.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.