خیانت. ( پارت۱۱)
#خیانت
پارت 11
تهیونگ:چرا منو دزدی جئون?
جونگکوک:چون خیلی دوست داشتم و نمی تونستم باهات قرار بذارم و بهت بگم برای همین دزدیدمت
تهیونگ:چرا نمی تونستی باهام قرار بذاری?
جونگکوک:چون پلیس ها دنبالم ان می خوان دستگیرم کنن
تهیونگ:اها،میای بریم دراز بکشیم?
جونگکوک:ارع بریم
تهیونگ
رفتیم رو تخت دراز کشیدم جئون سرم رو گذاشت روی دستش و منو بغل کرده بود
داشت بهم نگاه میکرد ،وقتی بهم نگاه میکنه خیلی کیوت میشه چشماش برق میزنه
یک دفعه نگاش افتاد به ل*ب هام
سرش رو نزدیک صورتم کرد لب*ش رو گذاشت روی ل:ب*م و شروع کرد به بو*س:ید^نم منم همکاری کردم .که نمی دونم کی خوابمون برد
پرش زمانی به صبح(:
جونگکوک
از خواب بلند شدم مثل فرشته ها خوابیده بود بخاطر همین بیدارش نکردم ،لباس هام رو در آوردم رفتم حموم حمومم تموم شد اومدم بیرون لباس پوشیدم داشتم با حوله ام
موهام رو خشک میکردم که دیدم تهیونگ
بیدار شده
تهیونگ
از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست همونجا منتظر موندم تا کوک حوله به دست اومد توی اتاق داشت موهاش رو خشک میکرد،از روی تخت بلند شدم رفتم پیشش
بو*س^ه کوتاهی به ل^با*ش زدم و
تهیونگ:صبح بخیر کوکی
جونگکوک:صبح بخیر فرشته کوچولو
تهیونگ:زود تر از من بلند شدی?
جونگکوک :ارع می خواستم بیدارت کنم ولی انقدر قشنگ خوابیده بودی دلم نیومد
تهیونگ:اها ،جونگکوک
جونگکوک:جونم?
تهیونگ:میگم میشه بهم تیر اندازی یاد بدی?
لطفا(با لحن و قیافه کیوت)
جونگکوک:ارع فقط قبلش باید بیای بریم صبحونه بخوریم خیلی گشنمه،بریم
تهیونگ؛بریمممم
ادامه دارد...
پارت 11
تهیونگ:چرا منو دزدی جئون?
جونگکوک:چون خیلی دوست داشتم و نمی تونستم باهات قرار بذارم و بهت بگم برای همین دزدیدمت
تهیونگ:چرا نمی تونستی باهام قرار بذاری?
جونگکوک:چون پلیس ها دنبالم ان می خوان دستگیرم کنن
تهیونگ:اها،میای بریم دراز بکشیم?
جونگکوک:ارع بریم
تهیونگ
رفتیم رو تخت دراز کشیدم جئون سرم رو گذاشت روی دستش و منو بغل کرده بود
داشت بهم نگاه میکرد ،وقتی بهم نگاه میکنه خیلی کیوت میشه چشماش برق میزنه
یک دفعه نگاش افتاد به ل*ب هام
سرش رو نزدیک صورتم کرد لب*ش رو گذاشت روی ل:ب*م و شروع کرد به بو*س:ید^نم منم همکاری کردم .که نمی دونم کی خوابمون برد
پرش زمانی به صبح(:
جونگکوک
از خواب بلند شدم مثل فرشته ها خوابیده بود بخاطر همین بیدارش نکردم ،لباس هام رو در آوردم رفتم حموم حمومم تموم شد اومدم بیرون لباس پوشیدم داشتم با حوله ام
موهام رو خشک میکردم که دیدم تهیونگ
بیدار شده
تهیونگ
از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست همونجا منتظر موندم تا کوک حوله به دست اومد توی اتاق داشت موهاش رو خشک میکرد،از روی تخت بلند شدم رفتم پیشش
بو*س^ه کوتاهی به ل^با*ش زدم و
تهیونگ:صبح بخیر کوکی
جونگکوک:صبح بخیر فرشته کوچولو
تهیونگ:زود تر از من بلند شدی?
جونگکوک :ارع می خواستم بیدارت کنم ولی انقدر قشنگ خوابیده بودی دلم نیومد
تهیونگ:اها ،جونگکوک
جونگکوک:جونم?
تهیونگ:میگم میشه بهم تیر اندازی یاد بدی?
لطفا(با لحن و قیافه کیوت)
جونگکوک:ارع فقط قبلش باید بیای بریم صبحونه بخوریم خیلی گشنمه،بریم
تهیونگ؛بریمممم
ادامه دارد...
۴.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.