پارت 24
سناریو: جادوی شکوه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یومه: رفتن دور زدن تو قمار خونه که چشمش به میسا میوفته*
سلام میسا چان
میسا: سلام^^
یومه: اینجا چیکار میکنی
میسا: هر موقعه حوصلم سر میره میام قمار میکنم
یومه: عو خوبه^^«در ذهن: پس اون پدصگ دروغ میگفت تنها دختر اینجام»
دازای: میساااااااا جونننن
میسا: بله
دازای: به یومه بگو خفم کنه
میسا: هن
یومه: خدایا من محو کن-_-
دازای: بگو خفم کنه
میسا: پس کله زدن به دازای* تو از بچگی باخودت در گیر بودی-_-
دازای: بگو خفم کنه
یومه: برو پیش چویا امادس خفت کنه
دازای: نه تو خفه کن
چویا همون بطری شرابش و جا میکنه تو حلقم بهش بگم-_-
یومه: ریوشی
دازای: ریوشی میزنه نصفم میکنه بد میخورتم
میسا: بزا من خفت کنم^^
دازای: پشیمون شدن میسا جان زحمت نکش^^
یومه: هوف دیگ واقعا طاقت اینجا موندن ندارم بر میگردم یوکوهاما
دازای: منم میام
میسا: بدون من که نمیشه
رفتیم سوار کشتی شدیم
بعد چند ساعت رسیدیم*
یومه: دلم برا اینجا تنگ شده بود
دازای: انگار یه ساله اینجا نبوده
یومه: عه گیر نده-_-
میسا: دازای بند کفشات بازه
دازای: نگاه کردن به کفشاش
میسا: کفشات اصلا بند نداره😂
دازای: منو مسخره میکنی
میسا: ارع در رفتن*
دازای: خب یومه.... یومه؟
کجا غیب شدی
رفتن مافیا*
یومه: رفتن سمت اتاق موری* سلام^^
موری: سلام^^شیری یا روباه
یومه: شیر شیر گذاشتن پرونده ها رو میز*راستی مایکو برا شما هرکار میخواین باهاش بکنین تو زیز زمین مافیاست
موری: خیلیم عالی میتونی بری
یومه: رفتن سمت خونه*
رسیدم خونه که.....
ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یومه: رفتن دور زدن تو قمار خونه که چشمش به میسا میوفته*
سلام میسا چان
میسا: سلام^^
یومه: اینجا چیکار میکنی
میسا: هر موقعه حوصلم سر میره میام قمار میکنم
یومه: عو خوبه^^«در ذهن: پس اون پدصگ دروغ میگفت تنها دختر اینجام»
دازای: میساااااااا جونننن
میسا: بله
دازای: به یومه بگو خفم کنه
میسا: هن
یومه: خدایا من محو کن-_-
دازای: بگو خفم کنه
میسا: پس کله زدن به دازای* تو از بچگی باخودت در گیر بودی-_-
دازای: بگو خفم کنه
یومه: برو پیش چویا امادس خفت کنه
دازای: نه تو خفه کن
چویا همون بطری شرابش و جا میکنه تو حلقم بهش بگم-_-
یومه: ریوشی
دازای: ریوشی میزنه نصفم میکنه بد میخورتم
میسا: بزا من خفت کنم^^
دازای: پشیمون شدن میسا جان زحمت نکش^^
یومه: هوف دیگ واقعا طاقت اینجا موندن ندارم بر میگردم یوکوهاما
دازای: منم میام
میسا: بدون من که نمیشه
رفتیم سوار کشتی شدیم
بعد چند ساعت رسیدیم*
یومه: دلم برا اینجا تنگ شده بود
دازای: انگار یه ساله اینجا نبوده
یومه: عه گیر نده-_-
میسا: دازای بند کفشات بازه
دازای: نگاه کردن به کفشاش
میسا: کفشات اصلا بند نداره😂
دازای: منو مسخره میکنی
میسا: ارع در رفتن*
دازای: خب یومه.... یومه؟
کجا غیب شدی
رفتن مافیا*
یومه: رفتن سمت اتاق موری* سلام^^
موری: سلام^^شیری یا روباه
یومه: شیر شیر گذاشتن پرونده ها رو میز*راستی مایکو برا شما هرکار میخواین باهاش بکنین تو زیز زمین مافیاست
موری: خیلیم عالی میتونی بری
یومه: رفتن سمت خونه*
رسیدم خونه که.....
ادامه دارد...
۶.۵k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.