&( like crazy )&
&( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_¹¹
«شب سر سفره ی شام»
ب/ج: ا.ت کجاست
جیمین: تو اتاقش
ب/ج: بنظرت بهش سخت نگرفتی
جیمین: نه
جونگکوک: بابا اگه بدونی چقدر بد با شلاق زدش
جیمین: خفه شو
جونگکوک: ایشش(عصبی)
ب/ج: اجوما
اجوما: بله، ارباب بزرگ
ب/ج: برو بگو ا.ت بیاد
اجوما: چشم
اجوما رفت داخل اتاق ا.ت
اجوما: ا.ت
ا.ت: بله اجوما
اجوما: میتونی بیای سر میز شام ارباب بزرگ گفتن صداتون کنم
ا.ت: اره میام
اجوما: باشه منتظرتیم
اجوما رفت
«از زبان ا.ت»
از روی تخت بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم و پمادی که با خودم اورده بودمو از توی چمدون در اوردم و زدم روی زخمام بعد یکی از لباسای قشنگمو از داخل چمدون برداشتم و پوشیدم(اسلاید ۲) بعد موهامو خشک کردم و همینجوری باز گذاشتمشون موهام خودشون خیلی لخت بودن بعد یه رژ کمرنگ و ریمل زدم بعدش کفشای پاشنه بلندمو پام کردم میخواستم نشون بدم میتونم با این خانواده کنار بیام بعدشم در اتاقم و باز کردم و رفتم بیرون با بدبختی سالن غذا خوری رو پیدا کردم عمارت بزرگ و خوبی بود نزدیک میز شدم و سرمو انداختم پایین و تزییم(نمیدونم چجوری نوشته میشه😐) کردم
ا.ت: سلام
ب/ج: واوو چه دختر جذابی... برو پیش جیمین بشین
ا.ت: چ.. چشم
ا.ت نشست پیش جیمین
جبمین طوری که فقط ا.ت بشنوه گفت: لباست مناسب نیست ولی اینبار میبخشم
ب/ج: خب جیمین نظرت درباره ی زن آینندت چیه
جیمین: ز..زن ایننده؟
ب/ج: اره ا.ت و میگم
ا.ت: چ.. چی!
&( مثل دیوانه ها )&
part_¹¹
«شب سر سفره ی شام»
ب/ج: ا.ت کجاست
جیمین: تو اتاقش
ب/ج: بنظرت بهش سخت نگرفتی
جیمین: نه
جونگکوک: بابا اگه بدونی چقدر بد با شلاق زدش
جیمین: خفه شو
جونگکوک: ایشش(عصبی)
ب/ج: اجوما
اجوما: بله، ارباب بزرگ
ب/ج: برو بگو ا.ت بیاد
اجوما: چشم
اجوما رفت داخل اتاق ا.ت
اجوما: ا.ت
ا.ت: بله اجوما
اجوما: میتونی بیای سر میز شام ارباب بزرگ گفتن صداتون کنم
ا.ت: اره میام
اجوما: باشه منتظرتیم
اجوما رفت
«از زبان ا.ت»
از روی تخت بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم و پمادی که با خودم اورده بودمو از توی چمدون در اوردم و زدم روی زخمام بعد یکی از لباسای قشنگمو از داخل چمدون برداشتم و پوشیدم(اسلاید ۲) بعد موهامو خشک کردم و همینجوری باز گذاشتمشون موهام خودشون خیلی لخت بودن بعد یه رژ کمرنگ و ریمل زدم بعدش کفشای پاشنه بلندمو پام کردم میخواستم نشون بدم میتونم با این خانواده کنار بیام بعدشم در اتاقم و باز کردم و رفتم بیرون با بدبختی سالن غذا خوری رو پیدا کردم عمارت بزرگ و خوبی بود نزدیک میز شدم و سرمو انداختم پایین و تزییم(نمیدونم چجوری نوشته میشه😐) کردم
ا.ت: سلام
ب/ج: واوو چه دختر جذابی... برو پیش جیمین بشین
ا.ت: چ.. چشم
ا.ت نشست پیش جیمین
جبمین طوری که فقط ا.ت بشنوه گفت: لباست مناسب نیست ولی اینبار میبخشم
ب/ج: خب جیمین نظرت درباره ی زن آینندت چیه
جیمین: ز..زن ایننده؟
ب/ج: اره ا.ت و میگم
ا.ت: چ.. چی!
۹.۸k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.