عشق بد پارت4
ویو کوک
داشتیم با همدیگه حرف میزدیم نمیدونم چرا ولی یه حسی بهش دارم وقتی بهش نگاه کردم خیلی خوشگل بود فک کنم عاشقش شدم
ویو ات
به ماه داشتم نگاه میکردم که نگاه سنگینی رو خودم حس کردم دیدم جونگکوک داره نگام میکنه
+به چی نگاه میکنی
_..ها هیچی
+خب دیگه من برم
_میشه شمارتو بدی
+برای چی
_ما از الان دوستیم دیگه دوستا باید شماره ی همدیگه رو داشته باشن
+اها باشع یادداشت کن(مثلا شماره رو گفت)
_مرسی
+من دیگه برم خداحافظ
_خداحافظ
ازش خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خونه
رسیدم خونه دیدم مامان و بابام خوابیدن مگه ساعت چنده نگاهی به ساعت انداختم وات فاخ ساعت 1 شب عه سریع رفتم لباس هامو با لباس خواب عوض کردم و رفتم خوابیدم
ویو کوک
ازم خداحافظی کرد و رفت خونه خیلی زیباست هر وقت بهش نگاه میکردم قلبم تند میزد من باید بدستش بیارم اون ماله منه(دوستان کوک پولدار عه و یه عمارت دارع مافیا هستش یکم خشنه)
صبح
ویو ات
صبح با صدای آلارم از خواب پاشدم رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم رفتم پایین دیدم مامان و بابام نیستن یعنی کجا رفتن رفتم آشپزخونه یه یه نامه دیدم بازش کردم که توش نوشته بود
"نامه"
(مامان ات نامه رو نوشته)
سلام دختر خوشگلم چطوری صبحت بخیر من و پدرت برای یه سفر کاری رفتیم تایلند بابات کار داشت منم بخاطر خاله ات رفتم شاید تا چند ماه برنگردیم خواستم بگم مراقب خودت باش ..
"پایان نامه"
ویو ات
گفت که رفتن تایلند و تا چند ماه نمیان دلم براشون تنگ میشد به هر حال رفتم صبحونه خوردم چ بعد از صبحونه روی کاناپه نشستم و فیلم دیدم ساعت 3 ظهر بود نهار خوردم و بعد دوباره رفتم روی کاناپه نشستم و شروع کردم به ور رفتن گوشیم که یهو لیا زنگ زد...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
داشتیم با همدیگه حرف میزدیم نمیدونم چرا ولی یه حسی بهش دارم وقتی بهش نگاه کردم خیلی خوشگل بود فک کنم عاشقش شدم
ویو ات
به ماه داشتم نگاه میکردم که نگاه سنگینی رو خودم حس کردم دیدم جونگکوک داره نگام میکنه
+به چی نگاه میکنی
_..ها هیچی
+خب دیگه من برم
_میشه شمارتو بدی
+برای چی
_ما از الان دوستیم دیگه دوستا باید شماره ی همدیگه رو داشته باشن
+اها باشع یادداشت کن(مثلا شماره رو گفت)
_مرسی
+من دیگه برم خداحافظ
_خداحافظ
ازش خداحافظی کردم و راه افتادم سمت خونه
رسیدم خونه دیدم مامان و بابام خوابیدن مگه ساعت چنده نگاهی به ساعت انداختم وات فاخ ساعت 1 شب عه سریع رفتم لباس هامو با لباس خواب عوض کردم و رفتم خوابیدم
ویو کوک
ازم خداحافظی کرد و رفت خونه خیلی زیباست هر وقت بهش نگاه میکردم قلبم تند میزد من باید بدستش بیارم اون ماله منه(دوستان کوک پولدار عه و یه عمارت دارع مافیا هستش یکم خشنه)
صبح
ویو ات
صبح با صدای آلارم از خواب پاشدم رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم رفتم پایین دیدم مامان و بابام نیستن یعنی کجا رفتن رفتم آشپزخونه یه یه نامه دیدم بازش کردم که توش نوشته بود
"نامه"
(مامان ات نامه رو نوشته)
سلام دختر خوشگلم چطوری صبحت بخیر من و پدرت برای یه سفر کاری رفتیم تایلند بابات کار داشت منم بخاطر خاله ات رفتم شاید تا چند ماه برنگردیم خواستم بگم مراقب خودت باش ..
"پایان نامه"
ویو ات
گفت که رفتن تایلند و تا چند ماه نمیان دلم براشون تنگ میشد به هر حال رفتم صبحونه خوردم چ بعد از صبحونه روی کاناپه نشستم و فیلم دیدم ساعت 3 ظهر بود نهار خوردم و بعد دوباره رفتم روی کاناپه نشستم و شروع کردم به ور رفتن گوشیم که یهو لیا زنگ زد...
شرایط
6لایک
5کامنت
••••••|••••••
۱۶.۹k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.