وقتی میگی میشه ببوسمت
وقتی میگی میشه ببوسمت
ویو ات
امروز تو شرکت سرت انقد شلوغ بود که حتی نتونستی به تماس های هیسونگ جواب بدی
برا همین تصمیم گرفتی رفتی خونه از دلش در بیاری
ویو هیسونگ
امروز ات جواب تماس هام رو نداد و ازش خیلی عصبانی و ناراحتم چون میخواستم یه چیز مهم بهش بگم
نیم ساعت بعد
کلید توی قفل در چرخید و فهمیدم که ات اومده
ات:سلامم
هیسونگ:....
ات:چرا سلام نمیدی؟قهری؟
هیسونگ:مغز خودت چی میگه؟
ات:یا قهر نباش دیگه
هیسونگ:باید فک کنم
ات:باشه فک کن
ویو ات
پاشدم رفتم آشپزخونه تا یه غذایی درست کنم بخوریم هیسونگ هم تو اتاق بود دلک شور میزنه که آشتی نکنه
ات:هیسونگاااا بیا غذا درست کردم بخوریم
ویو ات
پنج دقیقه گذشت هیسونگ نیومد سر میز پاشدم رفتم تو اتاق که با صحنه عجیبی مواجه شدم
هیسونگ نیمه لخت (بدون تیشرت) جلوم وایساده بود منم انقد هول کردم که سریع چشامو بستم
هیسونگ:چرا دقیقا از شوهرت خجالت میکشی؟
ات:هی..هیچی...میگم هنوز قهری؟
هیسونگ:نه اشتیام
ات:هوراا پس بیا بریم غذا بخوریم
راستی قبلش میشه..بوست کنم؟
هیسونگ:بوس چرا که نه پرنسس من
ویو ات
جلو رفتم تا هیسونگو بوس کنم که یدفه خیلی سرعت دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو بع سمت خودش کشید
۵ دقیقه بعد
هیسونگ:چرا بوسم نمیکنی پس؟
ات:(بوس کردن )
هیسونگ:عشق خودمی خب نظرت چیه بریم غذا خوریم من که بدجور گشنمه
ات:بدو بریم
ویو ات
امروز تو شرکت سرت انقد شلوغ بود که حتی نتونستی به تماس های هیسونگ جواب بدی
برا همین تصمیم گرفتی رفتی خونه از دلش در بیاری
ویو هیسونگ
امروز ات جواب تماس هام رو نداد و ازش خیلی عصبانی و ناراحتم چون میخواستم یه چیز مهم بهش بگم
نیم ساعت بعد
کلید توی قفل در چرخید و فهمیدم که ات اومده
ات:سلامم
هیسونگ:....
ات:چرا سلام نمیدی؟قهری؟
هیسونگ:مغز خودت چی میگه؟
ات:یا قهر نباش دیگه
هیسونگ:باید فک کنم
ات:باشه فک کن
ویو ات
پاشدم رفتم آشپزخونه تا یه غذایی درست کنم بخوریم هیسونگ هم تو اتاق بود دلک شور میزنه که آشتی نکنه
ات:هیسونگاااا بیا غذا درست کردم بخوریم
ویو ات
پنج دقیقه گذشت هیسونگ نیومد سر میز پاشدم رفتم تو اتاق که با صحنه عجیبی مواجه شدم
هیسونگ نیمه لخت (بدون تیشرت) جلوم وایساده بود منم انقد هول کردم که سریع چشامو بستم
هیسونگ:چرا دقیقا از شوهرت خجالت میکشی؟
ات:هی..هیچی...میگم هنوز قهری؟
هیسونگ:نه اشتیام
ات:هوراا پس بیا بریم غذا بخوریم
راستی قبلش میشه..بوست کنم؟
هیسونگ:بوس چرا که نه پرنسس من
ویو ات
جلو رفتم تا هیسونگو بوس کنم که یدفه خیلی سرعت دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو بع سمت خودش کشید
۵ دقیقه بعد
هیسونگ:چرا بوسم نمیکنی پس؟
ات:(بوس کردن )
هیسونگ:عشق خودمی خب نظرت چیه بریم غذا خوریم من که بدجور گشنمه
ات:بدو بریم
۴.۶k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.