فیک عاشقی p3
راوی: که در کلاس باز شد و جینا اومد داخل ا/ت هم لبخند روی لباش نقش بست و بیش از اندازه خوشحال شد که دیگه امروز تنها نیست . جینا گفت
جینا: سلام . ببخشید دیر کردم .
معلم: مشکلی نیست ولی جات پر شده .
جینا: خب الان من چیکار کنم؟
معلم: برو از انباری یک نیمکت برای خودت بیار .
جینا: خب من پیش ا/ت مینشستم چرا من برم نیمکت بیارم ؟؟
معلم: رو حرف من حرف نزن . از الان به بعد کوک پیش ا/ت مینشینه .
جینا: چشم( ناراحت )
راوی: ا/ت از شدت ناراحتی کم مونده بود که اشکاش سرازیر بشن ولی خودشو کنترل کرد و با خودش میگفت که چیزی نیست . زنگ تفریح باهمیم مهم نیست .
جینا رفت و با سر و صدا برگشت . داشت نیمکت رو دنبال خودش میکشید .
ا/ت از اینکار جینا خندش گرفته بود . چون جینا جستش کوچیک بود نمیتونس اونو بلند کنه . ا/ت هم که قد بلند و یک جورایی چهارشونه بود . از معلم اجازه گرفت و بلند شد و به جینا کمک کرد .
بعد نشستن و معلم هم به درس دادنش ادامه داد .
ا/ت ویو: منتظر بودم زودتر زنگ بخوره . دلم برای جینا تنگ شده بود . خانوم سه روز مدرسه نیومده بود .
کوک ویو: خوشحال بودم که میتونم کنار ا/ ت بشینم وگرنه مجبور بودم برم تنها بشینم و قطعا دخترا میومدن و خودشون رو بهم میچسبوندن . اما ا/ت اینطوری نبود پیشش آرامش داشتم . حداقل اون خودشو بهم نمی چسبوند اصلا براش مهم نبودم .
اما از حق نگذریم دختر خیلی خوشگل و جذابی بود.
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم و تو فکر بودم که یهو زنگ به صدا در اومد . همه یهو به سمت در کلاس حمله ور شدن . اما ا/ت بازم عین خیالش هم نبود و داشت با آرامش تمام وسایلشو جمع میکرد . بعد از جمع کردن وسایلش بلند شد و رفت سمت میز همون دختره که انگار جاش اینجا بوده . بعد از بلند ضدنش راه برای من باز شد و منم از نیمکت خارج شدم .
خب . خب برم یک نگاهی به مدرسه بندازم . راه افتادم تو سالن و....
ا/ت ویو: با ناراحتی رفتم پیش جینا . گفتم
ا/ت: میمردی زودتر میومدی ؟
جینا: خب چیکار کنم تقصیر من نیست ماشین مامانم خراب شده بود .
ا/ت: خب حالا دیگه نمی تونیم کنار هم بشینیم .
جینا: اوهوم
ا/ت: خب بلند شو بریم یکم راه بریم .
جینا: باشه
راوی: ا/ت و جینا در حال قدم زدن داخل سالن بودن .
همینطور داشتن قدم میزدن و باهم صحبت میکردن که یهو......
اینم از این پارت . امیدوارم خوشتون اومده باشه .
لطفا نظرتون رو درمورد فیکم بگید . و لایک و کامنت فراموش نشه .
ممنون که خوندین جیگرای من❤️😘
جینا: سلام . ببخشید دیر کردم .
معلم: مشکلی نیست ولی جات پر شده .
جینا: خب الان من چیکار کنم؟
معلم: برو از انباری یک نیمکت برای خودت بیار .
جینا: خب من پیش ا/ت مینشستم چرا من برم نیمکت بیارم ؟؟
معلم: رو حرف من حرف نزن . از الان به بعد کوک پیش ا/ت مینشینه .
جینا: چشم( ناراحت )
راوی: ا/ت از شدت ناراحتی کم مونده بود که اشکاش سرازیر بشن ولی خودشو کنترل کرد و با خودش میگفت که چیزی نیست . زنگ تفریح باهمیم مهم نیست .
جینا رفت و با سر و صدا برگشت . داشت نیمکت رو دنبال خودش میکشید .
ا/ت از اینکار جینا خندش گرفته بود . چون جینا جستش کوچیک بود نمیتونس اونو بلند کنه . ا/ت هم که قد بلند و یک جورایی چهارشونه بود . از معلم اجازه گرفت و بلند شد و به جینا کمک کرد .
بعد نشستن و معلم هم به درس دادنش ادامه داد .
ا/ت ویو: منتظر بودم زودتر زنگ بخوره . دلم برای جینا تنگ شده بود . خانوم سه روز مدرسه نیومده بود .
کوک ویو: خوشحال بودم که میتونم کنار ا/ ت بشینم وگرنه مجبور بودم برم تنها بشینم و قطعا دخترا میومدن و خودشون رو بهم میچسبوندن . اما ا/ت اینطوری نبود پیشش آرامش داشتم . حداقل اون خودشو بهم نمی چسبوند اصلا براش مهم نبودم .
اما از حق نگذریم دختر خیلی خوشگل و جذابی بود.
همینطور داشتم با خودم حرف میزدم و تو فکر بودم که یهو زنگ به صدا در اومد . همه یهو به سمت در کلاس حمله ور شدن . اما ا/ت بازم عین خیالش هم نبود و داشت با آرامش تمام وسایلشو جمع میکرد . بعد از جمع کردن وسایلش بلند شد و رفت سمت میز همون دختره که انگار جاش اینجا بوده . بعد از بلند ضدنش راه برای من باز شد و منم از نیمکت خارج شدم .
خب . خب برم یک نگاهی به مدرسه بندازم . راه افتادم تو سالن و....
ا/ت ویو: با ناراحتی رفتم پیش جینا . گفتم
ا/ت: میمردی زودتر میومدی ؟
جینا: خب چیکار کنم تقصیر من نیست ماشین مامانم خراب شده بود .
ا/ت: خب حالا دیگه نمی تونیم کنار هم بشینیم .
جینا: اوهوم
ا/ت: خب بلند شو بریم یکم راه بریم .
جینا: باشه
راوی: ا/ت و جینا در حال قدم زدن داخل سالن بودن .
همینطور داشتن قدم میزدن و باهم صحبت میکردن که یهو......
اینم از این پارت . امیدوارم خوشتون اومده باشه .
لطفا نظرتون رو درمورد فیکم بگید . و لایک و کامنت فراموش نشه .
ممنون که خوندین جیگرای من❤️😘
۱۵.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.