نام فیک درخواستی:غریبه آشنا
نکنه اون....
فلش به دوسال قبل: هروقت اومدی به همون کافه همیشگی بیا.باشه؟
سوآه:باشه
یک ساعت بعد:سوآه:سلام فلیکس
فلیکس: سلام سوآه
سوآه:گفتی یه حرف مهم میخوای بگی؟
فلیکس:سوآه.ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم
سوآه:چچچچرا(بابغض)
فلیکس:چون خانوادم
سوآه: میدونم دیگه لازم نیست ادامه بدی.
ویو ادمین:سوآه با دلی شکسته و چشمی پر اشک از کافه اومد بیرون
فلش به زمان حال:
ویو فلیکس:پس خودتی بالاخره پیدات کردم.
ویو سوآه:داشتم کار میکردم که منشی کیم صدام کرد
منشی کیم: سوآه. رئیس کارت داره
سوآه: باشه
پرونده هارو از روی میز برداشتم به سمت دفتر رئیس رفتم.در زدم و وارد دفتر شدم.تعظیم کوتاهی کردم و پرونده و اومدم بیرون. میخواستم برم سمت میزم که منشی کیم گفت:سوآهههه
سوآه:باز چیههه
منشی کیم: رئیس سالگرد ازدواجشو رو جشن گرفته توهم میای؟
سوآه:باشهه.میام
منشی کیم:مهمونی ساعت۸ هست.بهت زنگ میزنم باهم بریم
سوآه: باشه
فلش به ساعت۶:همگی رفتیم خونه.رسیدم خونه رفتم.لباسامو درآوردم و رفتم حموم.اومدم لباسی رو که برای مهمونی انتخاب کرده بودم رو پوشیدم.آرایش ملایمی کردم.که گوشیم زنگ خورد.
منشی کیم: الو دختر کجایی.بیا پایین دم درم
سوآه: چقد زود الان میام
رفتیم به کاخ هِرا.خیلی کاخ باشکوهی بود.همه اونجا جمع بودن.داشتیم حرف میزدیم که خانواده رئیس اومدن همه تعظیم کوتاهی کردیم و سلام کردیم.که وقتی پسر رئیس رو دیدم یه چیزی یادم اومد.
فلش به دو سال قبل: امشب سالگرد ازدواج پدرو مادر فلیکس بودکه سوآه هم اونجا دعوت بود
ویو سوآه:وقتی اومدم به کاخ هِرا.هرچی دنبال فلیکس گشتم نبود.که یهو دیدیم داره کراواتش رو درست میکنه ولی نمیتونست.رفتم نزدیک و گفتم:توی اینکه بقیه رو عاشق خودت کنی خیلی ماهری ولی تو بستن کراواتت نه.خندید و گفت: شاید.میخوام تو ببندیش.
از کمرم گرفت و به خودش چسبوند.بوسه ی کوتاهی به لبام زد و گفت: ممنون
سوآه: خواهش میکنم
فلش به زمان حال:
ویو سوآه: بغض داشت گلومو پاره میکرد
رفتم یه گوشه تا شاید بتونم خودمو خالی کنم.رفتم یه جای خلوت.داشتم گریه میکردم که یهو.....
فلش به دوسال قبل: هروقت اومدی به همون کافه همیشگی بیا.باشه؟
سوآه:باشه
یک ساعت بعد:سوآه:سلام فلیکس
فلیکس: سلام سوآه
سوآه:گفتی یه حرف مهم میخوای بگی؟
فلیکس:سوآه.ما دیگه نمیتونیم باهم باشیم
سوآه:چچچچرا(بابغض)
فلیکس:چون خانوادم
سوآه: میدونم دیگه لازم نیست ادامه بدی.
ویو ادمین:سوآه با دلی شکسته و چشمی پر اشک از کافه اومد بیرون
فلش به زمان حال:
ویو فلیکس:پس خودتی بالاخره پیدات کردم.
ویو سوآه:داشتم کار میکردم که منشی کیم صدام کرد
منشی کیم: سوآه. رئیس کارت داره
سوآه: باشه
پرونده هارو از روی میز برداشتم به سمت دفتر رئیس رفتم.در زدم و وارد دفتر شدم.تعظیم کوتاهی کردم و پرونده و اومدم بیرون. میخواستم برم سمت میزم که منشی کیم گفت:سوآهههه
سوآه:باز چیههه
منشی کیم: رئیس سالگرد ازدواجشو رو جشن گرفته توهم میای؟
سوآه:باشهه.میام
منشی کیم:مهمونی ساعت۸ هست.بهت زنگ میزنم باهم بریم
سوآه: باشه
فلش به ساعت۶:همگی رفتیم خونه.رسیدم خونه رفتم.لباسامو درآوردم و رفتم حموم.اومدم لباسی رو که برای مهمونی انتخاب کرده بودم رو پوشیدم.آرایش ملایمی کردم.که گوشیم زنگ خورد.
منشی کیم: الو دختر کجایی.بیا پایین دم درم
سوآه: چقد زود الان میام
رفتیم به کاخ هِرا.خیلی کاخ باشکوهی بود.همه اونجا جمع بودن.داشتیم حرف میزدیم که خانواده رئیس اومدن همه تعظیم کوتاهی کردیم و سلام کردیم.که وقتی پسر رئیس رو دیدم یه چیزی یادم اومد.
فلش به دو سال قبل: امشب سالگرد ازدواج پدرو مادر فلیکس بودکه سوآه هم اونجا دعوت بود
ویو سوآه:وقتی اومدم به کاخ هِرا.هرچی دنبال فلیکس گشتم نبود.که یهو دیدیم داره کراواتش رو درست میکنه ولی نمیتونست.رفتم نزدیک و گفتم:توی اینکه بقیه رو عاشق خودت کنی خیلی ماهری ولی تو بستن کراواتت نه.خندید و گفت: شاید.میخوام تو ببندیش.
از کمرم گرفت و به خودش چسبوند.بوسه ی کوتاهی به لبام زد و گفت: ممنون
سوآه: خواهش میکنم
فلش به زمان حال:
ویو سوآه: بغض داشت گلومو پاره میکرد
رفتم یه گوشه تا شاید بتونم خودمو خالی کنم.رفتم یه جای خلوت.داشتم گریه میکردم که یهو.....
۵.۳k
۲۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.