part 196
#part_196
#فرار
-لباسمو بیار دیگه اههههه
با خنده و چشم گرد شده نگام کرد
- جان ؟؟! نشنیدم معذرت خواهیتو
چشممو گرد کردم و گفتم :
-- به جون من نباشه به مرگ تو که میخوام بدون تو دنیا باشه این یکی اصلا به گروه خونیم نمیخوره فک کن یه درصد من معذرت خواهی کنم استغفرالله توبه توبه
غش غش خندید
- یعنی خیلی خری
اییی لجم گرفت من دارم بال بال میزنم واسه لباسم این صفتاشو به من قالب میکنه جیغ زدم بنفشش کشیدم سرش
- به خودم ربط داره و جمع بین المللی خرها تورو سننه پاشو لباسمو بیار دلم رفت دیگه بخدا نیاریش ایندفعه جفت پا میام تو صورتت
دیانا در حالی که میخندید گفت:
-بیا اینم جز صفات خر بودتت جفتک زدن
ایندفعه جیغ بلند سرش کشیدم که خودشو جمع و جور کرد و یه چیزی زیر لب بلغور کرد که چون گوشم تیز بود شنیدم
- وقتی نیکا سگ میشود !!!
خندم گرفت این گلابی چیزی نموند که به من نسبت نداده باشه حالا بعدا براش دارم حیف کارم پیشش گیره خلاصه لباسمو اورد و بماند که کلی کرم ریخت و منو دق مرگ کرد تا
بلاخره نشونم داد من نمیدونم این دختره مرض داره ولی لباسمو خیلی دوست داشتم چون خیلی شیک بود خیالم از لباسم راحت شد حالا فقط مونده بود رضا اونم دیانا کلی
دلداریم داد و گفت خودش یه جوری راست و ریستش میکنه تا یه جا با رضا تنها باشم اصلا پشیمون نشدم که به دیانا گفتم اون خیلی کمکم میکرد به هر حال کارم با ارسلان خیلی سخت میشد مطمئن بودم فردا شب حسابی منو میپاد چون خودم بخاطر کرم درونم نسبت به رضا حساسش کردم خیر سرم مثلا میخواستم تلافی کنم ولی گویا حکایت منم حکایت همون لاکپشته شد که میگفت لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود اخه منو چه به این غلط کاریا خیلیم به سرم زد که به ارسلان بگم ولی میترسیدم میترسیدم اومدن رضا رو از چشم من ببینه واسه زدن زیر قولم ترسیدم فکر کنه چون رضا پیدام کرده دیگه یعنی جام لو رفته و براش درد سر میشم نقشش به هم میخوره و ممکنه منو از خونه بندازه بیرون ولی یه حسی اون ته قلبم میگفت ترسم از اینه که این بازی بلاخره جایی تموم شه که مجبور شم با زضا برگردم به اون خونه ای که واسم جهنم میشد اونم بدون ارسلان میدونستم این حسم فقط وابستگیه همین
#فرار
-لباسمو بیار دیگه اههههه
با خنده و چشم گرد شده نگام کرد
- جان ؟؟! نشنیدم معذرت خواهیتو
چشممو گرد کردم و گفتم :
-- به جون من نباشه به مرگ تو که میخوام بدون تو دنیا باشه این یکی اصلا به گروه خونیم نمیخوره فک کن یه درصد من معذرت خواهی کنم استغفرالله توبه توبه
غش غش خندید
- یعنی خیلی خری
اییی لجم گرفت من دارم بال بال میزنم واسه لباسم این صفتاشو به من قالب میکنه جیغ زدم بنفشش کشیدم سرش
- به خودم ربط داره و جمع بین المللی خرها تورو سننه پاشو لباسمو بیار دلم رفت دیگه بخدا نیاریش ایندفعه جفت پا میام تو صورتت
دیانا در حالی که میخندید گفت:
-بیا اینم جز صفات خر بودتت جفتک زدن
ایندفعه جیغ بلند سرش کشیدم که خودشو جمع و جور کرد و یه چیزی زیر لب بلغور کرد که چون گوشم تیز بود شنیدم
- وقتی نیکا سگ میشود !!!
خندم گرفت این گلابی چیزی نموند که به من نسبت نداده باشه حالا بعدا براش دارم حیف کارم پیشش گیره خلاصه لباسمو اورد و بماند که کلی کرم ریخت و منو دق مرگ کرد تا
بلاخره نشونم داد من نمیدونم این دختره مرض داره ولی لباسمو خیلی دوست داشتم چون خیلی شیک بود خیالم از لباسم راحت شد حالا فقط مونده بود رضا اونم دیانا کلی
دلداریم داد و گفت خودش یه جوری راست و ریستش میکنه تا یه جا با رضا تنها باشم اصلا پشیمون نشدم که به دیانا گفتم اون خیلی کمکم میکرد به هر حال کارم با ارسلان خیلی سخت میشد مطمئن بودم فردا شب حسابی منو میپاد چون خودم بخاطر کرم درونم نسبت به رضا حساسش کردم خیر سرم مثلا میخواستم تلافی کنم ولی گویا حکایت منم حکایت همون لاکپشته شد که میگفت لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود اخه منو چه به این غلط کاریا خیلیم به سرم زد که به ارسلان بگم ولی میترسیدم میترسیدم اومدن رضا رو از چشم من ببینه واسه زدن زیر قولم ترسیدم فکر کنه چون رضا پیدام کرده دیگه یعنی جام لو رفته و براش درد سر میشم نقشش به هم میخوره و ممکنه منو از خونه بندازه بیرون ولی یه حسی اون ته قلبم میگفت ترسم از اینه که این بازی بلاخره جایی تموم شه که مجبور شم با زضا برگردم به اون خونه ای که واسم جهنم میشد اونم بدون ارسلان میدونستم این حسم فقط وابستگیه همین
۲.۰k
۰۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.