نورا: هعی خدا چی بگم باشه
نورا: هعی خدا چی بگم باشه
' لبخندی زدم و به نورا گفتم میخوام برم حموم رفتم سمت حموم شیر آبو باز کردم
• 2 مین بعد •
" روی مبل روبرو مامان نشسته بودم و داشتم باهاش حرف میزدم که با صدای کوک از جام بلند شدم از مامان عذر خواهی کردم و سمت حموم رفتم مثل اینکه کوک با خودش حوله نبرده بود از توی کشو حوله برداشتم و سمت حموم بردم در حموم باز کردم که یهو کوک دستمو کشید داخل حموم با بدن لخت منو چسبوند به دیوار و لباسامو در آورد و شروع کرد بوسیدنم بغلم کرد که پاهامو دورش حلقه کردم شیر آب همینطور باز بود و روی بدنمون میریخت بعد چند مین نفس کم آوردیمو از هم جدا شدیم کوک منو پایین گذاشت و بدنامونو شستیم اول کوک بیرون رفت و حوله رو بهم داد رفتم بیرون که دیدم کوک پرده هارو کشیده و چراغ خواب روی میز رو روشن کرده
' بعد اومدن از حموم در اتاق رو قفل کردم چراغ خواب روی میز رو روشن کردم و پرده هارو کشیدم یه شلوارک پام کردم و روی تخت نیم خیز دراز کشیدم و سرمو بردم تو گوشی که نورا از حموم اومد یه کراپ و یه شلوارک کوتاه پوشید با یه ژاکت روش از جام بلند شدم سشوار و آوردم و نورا رو بین پاهام نشوندم و موهاشو خشک کردم بغلش کردم و کنار خودم خوابوندم دستاشو دور بدنم حلقه کرده بود منم دستمو دور گردنش و سرشو نوازش میکردم چند مین بعد صدای نازکی اومد که فهمیدم خوابش برده اگه با اون لباس میموند مطمئنن تا صبح سرما میخورد یه لباس دیگه تنش کردم و پتو رو کشیدم روش رفتم طبقه پایین برقا همه خاموش بود یه لیوان آب خوردم و دوباره رفتم سمت اتاق و درو قفل کردم یه بلوز و شلوار پوشیدم و کنار نورا خوابیدم
• نیمه شب •
" با احساس نرمی روی لبام از خواب پریدم کوک مثل چسب چسبیده بود به لبام و ولم نمیکرد به زور خودمو ازش جدا کردم
نورا: کوککک تو خوابب؟(بلند)
کوک: هیششش بیببب مامان خوابه(اروم)
نورا: اوکی حواسم نبود ساعت چنده مگه؟
کوک: ساعت خوببب 3 صبح(لبخند شیطانی)
نورا: کوک؟ ساعت 3 صبح؟ منو بیدار کردی؟(کلافه)
کوک: هی بیب تو خوابیدی من که نمیتونم بخوابم
نورا: میتونی عزیزم میشه
" همچنان که کوک رو خوابوندم رو تخت و سعی کردم پتو رو بکشم روش که مچ دستمو گرفت و زیر باکسرش برد بزرگ شدن عضوشو حس میکردم که با برخورد دستم بهش ناله ناخواسته ای کرد از شدت تعجب هیچکاری نکردم
کوک: بیبی تو میخوابی ولی کوک کوچولو نمیخوابه(کلافه)
نورا:(آب دهنمو قورت دادم) خوب؟
کوک: کوک کوچولو داره نبض میزنه بیی معطلش نکن اون میخواد با دهنت آرومش کنی(نیشخند و کلافه)
این دوتا پارت رو قبول کنید پارت بعد رو میذارم بعدا اسماته🌝💔
' لبخندی زدم و به نورا گفتم میخوام برم حموم رفتم سمت حموم شیر آبو باز کردم
• 2 مین بعد •
" روی مبل روبرو مامان نشسته بودم و داشتم باهاش حرف میزدم که با صدای کوک از جام بلند شدم از مامان عذر خواهی کردم و سمت حموم رفتم مثل اینکه کوک با خودش حوله نبرده بود از توی کشو حوله برداشتم و سمت حموم بردم در حموم باز کردم که یهو کوک دستمو کشید داخل حموم با بدن لخت منو چسبوند به دیوار و لباسامو در آورد و شروع کرد بوسیدنم بغلم کرد که پاهامو دورش حلقه کردم شیر آب همینطور باز بود و روی بدنمون میریخت بعد چند مین نفس کم آوردیمو از هم جدا شدیم کوک منو پایین گذاشت و بدنامونو شستیم اول کوک بیرون رفت و حوله رو بهم داد رفتم بیرون که دیدم کوک پرده هارو کشیده و چراغ خواب روی میز رو روشن کرده
' بعد اومدن از حموم در اتاق رو قفل کردم چراغ خواب روی میز رو روشن کردم و پرده هارو کشیدم یه شلوارک پام کردم و روی تخت نیم خیز دراز کشیدم و سرمو بردم تو گوشی که نورا از حموم اومد یه کراپ و یه شلوارک کوتاه پوشید با یه ژاکت روش از جام بلند شدم سشوار و آوردم و نورا رو بین پاهام نشوندم و موهاشو خشک کردم بغلش کردم و کنار خودم خوابوندم دستاشو دور بدنم حلقه کرده بود منم دستمو دور گردنش و سرشو نوازش میکردم چند مین بعد صدای نازکی اومد که فهمیدم خوابش برده اگه با اون لباس میموند مطمئنن تا صبح سرما میخورد یه لباس دیگه تنش کردم و پتو رو کشیدم روش رفتم طبقه پایین برقا همه خاموش بود یه لیوان آب خوردم و دوباره رفتم سمت اتاق و درو قفل کردم یه بلوز و شلوار پوشیدم و کنار نورا خوابیدم
• نیمه شب •
" با احساس نرمی روی لبام از خواب پریدم کوک مثل چسب چسبیده بود به لبام و ولم نمیکرد به زور خودمو ازش جدا کردم
نورا: کوککک تو خوابب؟(بلند)
کوک: هیششش بیببب مامان خوابه(اروم)
نورا: اوکی حواسم نبود ساعت چنده مگه؟
کوک: ساعت خوببب 3 صبح(لبخند شیطانی)
نورا: کوک؟ ساعت 3 صبح؟ منو بیدار کردی؟(کلافه)
کوک: هی بیب تو خوابیدی من که نمیتونم بخوابم
نورا: میتونی عزیزم میشه
" همچنان که کوک رو خوابوندم رو تخت و سعی کردم پتو رو بکشم روش که مچ دستمو گرفت و زیر باکسرش برد بزرگ شدن عضوشو حس میکردم که با برخورد دستم بهش ناله ناخواسته ای کرد از شدت تعجب هیچکاری نکردم
کوک: بیبی تو میخوابی ولی کوک کوچولو نمیخوابه(کلافه)
نورا:(آب دهنمو قورت دادم) خوب؟
کوک: کوک کوچولو داره نبض میزنه بیی معطلش نکن اون میخواد با دهنت آرومش کنی(نیشخند و کلافه)
این دوتا پارت رو قبول کنید پارت بعد رو میذارم بعدا اسماته🌝💔
۷.۰k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.