وقتی جفتتون مافیا بودین و تو عاشقش میشی(درخواستی)
تقریبا دوساعت داشتی گریه میکردی که نمیدونی چی شد خوابت برد
(فردای اون روز)
صبح بود و تو مثل همیشه با صدای فلیکس بیدار شدی
چشمات میسوخت اما زیاد برات مهم نبود
🐣ا.ت
🐣ا.ت
🦋هاااا(خواب الود)
🐣بیا بیرون صبحونه بخور
🦋نمیخورم(خواب الود)
🐣نخوری مینهو میاد درو میشکونه صبحونه رو میندازه دهنت،میدونی که روی غذا خوردنت حساسه
🦋واااای باشه اومدم(خواب الود)
🐣این درم باز کن
🦋خااااا(داد)
🐣وحشی(آروم)
در اتاقتو باز کردی و رفتی صورتتو شستی و رفتی سر میز نشستی
هیچ احساسی تو صورتت نبود انگار احساساتت رفته بودن مرخصی
🐰ا.ت
🦋بله
🐰 امروز قراره با هیونجین بریم پیاده روی،توام بیا یکم حالت عوض شه
🦋من نمیام
🐰من نگفتم اگه میشه بیا همین که گفتم خودت میدونی نباید رو حرفم حرف بزنی
🦋هوففف باشه
🐣ا.ت الکی خودتو اذیت نکن برای چی مثلا نمیخواستی بیای؟
🦋اخه هیونجین از من متنفره
🐣اگه متنفره غلط میکنه با داداشات بیرون بیاد
🦋اوهوم
صبحونتو خوردی و رفتی رو مبل نشستی و یکم با گوشیت بازی کردی
بعد از چند دقیقه گوشی بازی
رفتی تو اتاقت،مکان امنت
چون حالت خوب نبود دفتری که هیچکس به جز چان از وجودش خبر نداشت رو برداشتی و احساساتت رو نوشتی تمام چیزایی که اذیتت میکرد رو نوشتی و دفتر رو بستی و دوباره گذاشتی سرجاش
حالت خوب شده بود یا حداقل بهتر شدی
روی تختت نشستی و به دیوار زل زدی
داشتی به اینکه خودکشی کنی فکر میکردی اما تو به چان قول داده بودی تو مراسم عروسیش باشی و نباید بزنی زیر قولت
پس شروع کردی به دعا کردن برای اینکه چان با یکی آشنا بشه
(دوساعت بعد)
دیگه خسته شدی و خواستی یکم بخوابی به فلیکس گفتی یک ساعت قبل از رفتن بیدارت کنه تا اماده شی
سرتو گذاشتی رو بالش و چشماتو بستی ولی نه،خوابت نمیبرد
پس الکی وقتتو تلف نکردی و رفتی یه دفتر برداشتی و توش شروع به نقاشی کشیدن کردی،نقاشی کردن کاری بود که همیشه آرومت میکرد
(دقایقی بعد)
۲ تا نقاشی کشیدی،همین که خواستی نقاشی سوم رو بکشی صدای در زدن اومد
🦋کیه؟(سرد)
🐣فلیکسم
🦋بیا تو(سرد)
فلیکس اومد داخل اتاقت
🦋چی شده؟(سرد)
🐣آماده شو
🦋باشه(سرد)
فلیکس رفت از اتاقت بیرون و تو شروع کردی به آماده شدن
بعد از چند دقیقه آماده شدی،رفتی پایین
🦋من امادم(سرد)
🐰باشه،بیا بریم تو ماشین فلیکسم الان آماده میشه
🦋اوکی(سرد)
رفتین تو ماشین و بعد از ۳ دقیقه فلیکس هم اومد تو ماشین نشست
🐣حرکت کن
🐰نمیگفتی هم حرکت میکردم
مینهو حرکت کرد و بعد از چند دقیقه رسیدین همون پارکی که قرار بود با هیونجین داخلش قدم بزنین
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#وانشات
#فیک
#سناریو
#چندپارتی
#تکپارتی
#فیکشن
(فردای اون روز)
صبح بود و تو مثل همیشه با صدای فلیکس بیدار شدی
چشمات میسوخت اما زیاد برات مهم نبود
🐣ا.ت
🐣ا.ت
🦋هاااا(خواب الود)
🐣بیا بیرون صبحونه بخور
🦋نمیخورم(خواب الود)
🐣نخوری مینهو میاد درو میشکونه صبحونه رو میندازه دهنت،میدونی که روی غذا خوردنت حساسه
🦋واااای باشه اومدم(خواب الود)
🐣این درم باز کن
🦋خااااا(داد)
🐣وحشی(آروم)
در اتاقتو باز کردی و رفتی صورتتو شستی و رفتی سر میز نشستی
هیچ احساسی تو صورتت نبود انگار احساساتت رفته بودن مرخصی
🐰ا.ت
🦋بله
🐰 امروز قراره با هیونجین بریم پیاده روی،توام بیا یکم حالت عوض شه
🦋من نمیام
🐰من نگفتم اگه میشه بیا همین که گفتم خودت میدونی نباید رو حرفم حرف بزنی
🦋هوففف باشه
🐣ا.ت الکی خودتو اذیت نکن برای چی مثلا نمیخواستی بیای؟
🦋اخه هیونجین از من متنفره
🐣اگه متنفره غلط میکنه با داداشات بیرون بیاد
🦋اوهوم
صبحونتو خوردی و رفتی رو مبل نشستی و یکم با گوشیت بازی کردی
بعد از چند دقیقه گوشی بازی
رفتی تو اتاقت،مکان امنت
چون حالت خوب نبود دفتری که هیچکس به جز چان از وجودش خبر نداشت رو برداشتی و احساساتت رو نوشتی تمام چیزایی که اذیتت میکرد رو نوشتی و دفتر رو بستی و دوباره گذاشتی سرجاش
حالت خوب شده بود یا حداقل بهتر شدی
روی تختت نشستی و به دیوار زل زدی
داشتی به اینکه خودکشی کنی فکر میکردی اما تو به چان قول داده بودی تو مراسم عروسیش باشی و نباید بزنی زیر قولت
پس شروع کردی به دعا کردن برای اینکه چان با یکی آشنا بشه
(دوساعت بعد)
دیگه خسته شدی و خواستی یکم بخوابی به فلیکس گفتی یک ساعت قبل از رفتن بیدارت کنه تا اماده شی
سرتو گذاشتی رو بالش و چشماتو بستی ولی نه،خوابت نمیبرد
پس الکی وقتتو تلف نکردی و رفتی یه دفتر برداشتی و توش شروع به نقاشی کشیدن کردی،نقاشی کردن کاری بود که همیشه آرومت میکرد
(دقایقی بعد)
۲ تا نقاشی کشیدی،همین که خواستی نقاشی سوم رو بکشی صدای در زدن اومد
🦋کیه؟(سرد)
🐣فلیکسم
🦋بیا تو(سرد)
فلیکس اومد داخل اتاقت
🦋چی شده؟(سرد)
🐣آماده شو
🦋باشه(سرد)
فلیکس رفت از اتاقت بیرون و تو شروع کردی به آماده شدن
بعد از چند دقیقه آماده شدی،رفتی پایین
🦋من امادم(سرد)
🐰باشه،بیا بریم تو ماشین فلیکسم الان آماده میشه
🦋اوکی(سرد)
رفتین تو ماشین و بعد از ۳ دقیقه فلیکس هم اومد تو ماشین نشست
🐣حرکت کن
🐰نمیگفتی هم حرکت میکردم
مینهو حرکت کرد و بعد از چند دقیقه رسیدین همون پارکی که قرار بود با هیونجین داخلش قدم بزنین
#استری_کیدز
#بنگچان
#لینو
#چانگبین
#هیونجین
#هان
#فلیکس
#سونگمین
#جونگین
#وانشات
#فیک
#سناریو
#چندپارتی
#تکپارتی
#فیکشن
۱۲.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.