ازدواج اجباری دو مافیا پارت ۷
م.ا/ت :دخترممممممممم
م.یونگی :پسرمممممممممم
ویو ا/ت :
وقتی ماشه رو کشیدم یکی دستم و گرفت و اسلحه رو کشید بالا و منو انداخت رو زمین وقتی چشمم رو باز کردم دیدم یونگی رو من افتاده و اسلحه یه ور دیگه افتاده سریع هلش دادم اونور
_ دختره ی دیوونه میفهمی داری چیکار میکنی
+به توچه چرا تو کارم دخالت میکنی چرا نذاشتی بمیرم
÷خواهری منو ترسوندی دیگه هیچ وقت این کارو نکن ( ا/ت رو بغل کرد )
+داداشی ببخشید
بابابزرگ :دختره ی احمق حالا که اینطور شد پس فردا ازدواج میکنید
فردا صبح......
ویو ا/ت :
با آلارم گوشیم بیدار شدم رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین
بابابزرگ :ا/ت امروز یونگی میاد دنبالت برین برای خرید
+هومممممممم
ویو ا/ت :
رفتم تو اتاقم یکم گریه کردم یکم با گوشیم ور رفتم به لیسا زنگ زدم باهاش حرف زدم تا ساعت و دیدم دیدم داره دیر میشه رفتم یه لباس دارک در اوردم و پوشیدم کیفم رو آماده کردم صدای در بلند شد رفتم پایین دیدم یونگی پایین وایساده رفتم پایین
ویو یونگی :
رفتم دنباله ا/ت منتظرش بودم که دیدم داره از پله ها با چشمایی پف کرده میاد پایین اصلا شبیه ا/ت ی تو مدرسه نبود خیلی عوض شده بود بدون سلام به من و خدافظی از خانواده اش رفت و سوار ماشین شد
_ هیییییییی مگه من بهت گفتم سوار شو دیوونه
+سرم داد نزن احمق مشکل ماشینه با ماشین من بریم البته حاضرم بمیرم ولی نیام
_ هه بشین حالا
+نمیخوام ( داد همراه با بغض )
_ ببین منم نمیخوام باهات ازدواج کنم منم به اجبار دارم باهات ازدواج میکنم پس سر من خالی نکن حرصتو
( بغض ا/ت ترکید زد زیر گریه)
_ چرا داری گریه میکنی هااااااااا
+چرا گریه نکنم چرا میخواستم مافیا بشم میخواستم یه زنی باشم که جلویه همه وایسم ولی الان چی دارن رویام رو خراب میکنن دارم با دشمنم ازدواج میکنم دلیل های خوبی برای گریه نیست
_ باشه حالا سوار شو بریم دیر داره میشه میخوام زودتر تموم شده
+منم میخوام زودتر تموم شه
مزون لباس......
_ سلام
( خانم رو با خ نشون میدم )
خ :سلام چه کمکی برای دو زوج زیبامون ازم برمیاد
+ما زوج نیستیم دیگه تکرار نشه ( داد )
خ :آممممممممم ب....با....باشه
_ سریع بهترین لباساتون رو برامون بسته بندی کنید
خ :چشم آقایه......
_ مین ،مین یونگی
خ :بله حتما
( لباس عروس ا/ت اسلاید بعد )
خماری تا پارت بعد........
حمایت فراموش نشه کیوتا 🩷🥺
م.یونگی :پسرمممممممممم
ویو ا/ت :
وقتی ماشه رو کشیدم یکی دستم و گرفت و اسلحه رو کشید بالا و منو انداخت رو زمین وقتی چشمم رو باز کردم دیدم یونگی رو من افتاده و اسلحه یه ور دیگه افتاده سریع هلش دادم اونور
_ دختره ی دیوونه میفهمی داری چیکار میکنی
+به توچه چرا تو کارم دخالت میکنی چرا نذاشتی بمیرم
÷خواهری منو ترسوندی دیگه هیچ وقت این کارو نکن ( ا/ت رو بغل کرد )
+داداشی ببخشید
بابابزرگ :دختره ی احمق حالا که اینطور شد پس فردا ازدواج میکنید
فردا صبح......
ویو ا/ت :
با آلارم گوشیم بیدار شدم رفتم لباسم رو عوض کردم و رفتم پایین
بابابزرگ :ا/ت امروز یونگی میاد دنبالت برین برای خرید
+هومممممممم
ویو ا/ت :
رفتم تو اتاقم یکم گریه کردم یکم با گوشیم ور رفتم به لیسا زنگ زدم باهاش حرف زدم تا ساعت و دیدم دیدم داره دیر میشه رفتم یه لباس دارک در اوردم و پوشیدم کیفم رو آماده کردم صدای در بلند شد رفتم پایین دیدم یونگی پایین وایساده رفتم پایین
ویو یونگی :
رفتم دنباله ا/ت منتظرش بودم که دیدم داره از پله ها با چشمایی پف کرده میاد پایین اصلا شبیه ا/ت ی تو مدرسه نبود خیلی عوض شده بود بدون سلام به من و خدافظی از خانواده اش رفت و سوار ماشین شد
_ هیییییییی مگه من بهت گفتم سوار شو دیوونه
+سرم داد نزن احمق مشکل ماشینه با ماشین من بریم البته حاضرم بمیرم ولی نیام
_ هه بشین حالا
+نمیخوام ( داد همراه با بغض )
_ ببین منم نمیخوام باهات ازدواج کنم منم به اجبار دارم باهات ازدواج میکنم پس سر من خالی نکن حرصتو
( بغض ا/ت ترکید زد زیر گریه)
_ چرا داری گریه میکنی هااااااااا
+چرا گریه نکنم چرا میخواستم مافیا بشم میخواستم یه زنی باشم که جلویه همه وایسم ولی الان چی دارن رویام رو خراب میکنن دارم با دشمنم ازدواج میکنم دلیل های خوبی برای گریه نیست
_ باشه حالا سوار شو بریم دیر داره میشه میخوام زودتر تموم شده
+منم میخوام زودتر تموم شه
مزون لباس......
_ سلام
( خانم رو با خ نشون میدم )
خ :سلام چه کمکی برای دو زوج زیبامون ازم برمیاد
+ما زوج نیستیم دیگه تکرار نشه ( داد )
خ :آممممممممم ب....با....باشه
_ سریع بهترین لباساتون رو برامون بسته بندی کنید
خ :چشم آقایه......
_ مین ،مین یونگی
خ :بله حتما
( لباس عروس ا/ت اسلاید بعد )
خماری تا پارت بعد........
حمایت فراموش نشه کیوتا 🩷🥺
۱۸.۳k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.