𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
𝑻𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒔𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒎𝒂𝒇𝒊𝒂 𝒐𝒘𝒏𝒔 𝒚𝒐𝒖🍷
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ⁵
پارت : ⁵
ویو جنگکوک
_رفتم سمتش با تعجب داشت نگام می کرد منم نزدیکش شدم یه دستمو بردم زیر باس*ش بلندش کردم ( تو ذهنش : _باسن نرمش منو تحر*یک می کرد لعنتی ) و انداختم رو کولمو بردم پایین که فککنم روی شونم خوابش برد
_منم که از اون اول کسی باهاش ندیدم حتماً تنها اومده پس میبرم عمارت خودم من که نمیدونستم خونش کجاست
_همین که اومدم پایین رفتم پیش بادیگاردم گفتم
_هی تو
_بله ارباب
_زود باش برو ماشینو آماده کن الان میام
_چشم ارباب و رفت
بعد رفتم پیش یونگی
÷هیونگ این چه وضعشه چی شده باز
_بعداً بهت میگم الان باید برم عمارت گفتم که بدونی و دنبالم نگردی پس فعلاً بای
÷اوکی بای
_از بار رفتم بیرون و رفتم پیش ماشین دختر رو گذاشتم تو ماشین صندلی جلو و خودمم رفتم و سوار شدم ماشینو روشن کردم و راه افتادم
_تو راه هی می خواستم دختر رو بیدار کنم ولی وقتی چهره کیوتشو میدیدم دلم نمیومد بیدارش کنم و گذاشتم همینطوری بخوابه تا برسیم به عمارت
چند مین بعد...
_رسیدیم به عمارت پیاده شدم و رفتم دختر رو براید استایل بغل کردم و بردم تو عمارت گذاشتم رو کاناپه و یه ملافه زدم روش خودمم رفتم که بخوابم
صبح
با نور صبح از خواب پاشدم و چشامو می مالوندم رفتم دستشوی کارای لازمو کردم اومدم بیرون لباسای دیشبمو که عوض نکرده بودم در آوردم و یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو اومدم بیرون خودمو خشک کردم لباس پوشیدم و با حوله ی که دور کمرم بود و خودمو باهاش خشک کرده بودم رو دستم گرفتم و باهاش موهامو خشک می کردم و در حین خشک کردنم رفتم پایین که دیدم دختره بیدار شده و رو کاناپه نشسته و تو شوکه رفتم روبه روش هواسش نبود تا اینکه...
ا.ت ویو
نمیدونم کی خوابم برد ولی وقتی پاشدم دیدم اینجا خونه من نیست ( تو ذهنش : اینجا کجاست ؟ من اینجا چیکار میکنم ؟ کی منو آورده اینجا ؟ اصاً من کیم ؟ چرا باید اینجا از خواب پاشم ؟ ) ( با حالت شوکه شده )
دیگه نتونستم تحمل کنم و پاشدم اصلاً هواسم نبود همین که پاشد یه مرد رو روم بود و با یه حوله سفید داشت موهاشو خشک می کرد
+عه اینکه اون یاروه تو بار بود که اون پسر ( جونگ هیون ) رو زد ( تو ذهنش اینا رو گفت )
+گفتم هی تو چرا منو اینجا آوردی می خوای باهام چیکار کنی مردیکه منح*رف
_با این حرفش نیشخندی زدم و خواستم عزیتش کنم پس...
شرط : ۳۰ لایک ۳۰ کامنت
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
رئیس ما؋ـیا صاحبته🍷
𝑷𝒂𝒓𝒕 : ⁵
پارت : ⁵
ویو جنگکوک
_رفتم سمتش با تعجب داشت نگام می کرد منم نزدیکش شدم یه دستمو بردم زیر باس*ش بلندش کردم ( تو ذهنش : _باسن نرمش منو تحر*یک می کرد لعنتی ) و انداختم رو کولمو بردم پایین که فککنم روی شونم خوابش برد
_منم که از اون اول کسی باهاش ندیدم حتماً تنها اومده پس میبرم عمارت خودم من که نمیدونستم خونش کجاست
_همین که اومدم پایین رفتم پیش بادیگاردم گفتم
_هی تو
_بله ارباب
_زود باش برو ماشینو آماده کن الان میام
_چشم ارباب و رفت
بعد رفتم پیش یونگی
÷هیونگ این چه وضعشه چی شده باز
_بعداً بهت میگم الان باید برم عمارت گفتم که بدونی و دنبالم نگردی پس فعلاً بای
÷اوکی بای
_از بار رفتم بیرون و رفتم پیش ماشین دختر رو گذاشتم تو ماشین صندلی جلو و خودمم رفتم و سوار شدم ماشینو روشن کردم و راه افتادم
_تو راه هی می خواستم دختر رو بیدار کنم ولی وقتی چهره کیوتشو میدیدم دلم نمیومد بیدارش کنم و گذاشتم همینطوری بخوابه تا برسیم به عمارت
چند مین بعد...
_رسیدیم به عمارت پیاده شدم و رفتم دختر رو براید استایل بغل کردم و بردم تو عمارت گذاشتم رو کاناپه و یه ملافه زدم روش خودمم رفتم که بخوابم
صبح
با نور صبح از خواب پاشدم و چشامو می مالوندم رفتم دستشوی کارای لازمو کردم اومدم بیرون لباسای دیشبمو که عوض نکرده بودم در آوردم و یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو اومدم بیرون خودمو خشک کردم لباس پوشیدم و با حوله ی که دور کمرم بود و خودمو باهاش خشک کرده بودم رو دستم گرفتم و باهاش موهامو خشک می کردم و در حین خشک کردنم رفتم پایین که دیدم دختره بیدار شده و رو کاناپه نشسته و تو شوکه رفتم روبه روش هواسش نبود تا اینکه...
ا.ت ویو
نمیدونم کی خوابم برد ولی وقتی پاشدم دیدم اینجا خونه من نیست ( تو ذهنش : اینجا کجاست ؟ من اینجا چیکار میکنم ؟ کی منو آورده اینجا ؟ اصاً من کیم ؟ چرا باید اینجا از خواب پاشم ؟ ) ( با حالت شوکه شده )
دیگه نتونستم تحمل کنم و پاشدم اصلاً هواسم نبود همین که پاشد یه مرد رو روم بود و با یه حوله سفید داشت موهاشو خشک می کرد
+عه اینکه اون یاروه تو بار بود که اون پسر ( جونگ هیون ) رو زد ( تو ذهنش اینا رو گفت )
+گفتم هی تو چرا منو اینجا آوردی می خوای باهام چیکار کنی مردیکه منح*رف
_با این حرفش نیشخندی زدم و خواستم عزیتش کنم پس...
شرط : ۳۰ لایک ۳۰ کامنت
تعداد پارت های فیک : نامشخص
نام نویسنده : ☆♡𝓐𝓻𝓶𝓲𝓽𝓪♡☆
۱۳.۷k
۱۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.