مقدمه عشق ونفرت ببخشید کمه
مقدمه عشق ونفرت ببخشید کمه
داستان از زبان؟
من از خانواده ام متنفربودم یا دوسشون
داشتم تو همین فکرا بودم که صدای شدو بلند شد
شدو: بلوبری کدوم جهنمی هستی بیا دیگه اگه روز اول مدرسه دیر برسیم می کشمت سریع بیا
من: باشه باشه چنگال حاضره
؟؟؟: سونیک به من نگو چنگال
من: سیلور داق نکن دیگه بیا بریم
داشتیم به سرعت به سمت مدرسه حرکت می کردیم که پام به یه سنگ گیر کرد ومن هم داشتم با سر به سمت زمین حرکت می کردم که یه نفر من رو گرفت و نزاشت بیفتم وقتی بر گشتم تا تشکر کنم کسی آن جا نبود وات چی شد
من : سیلور تو نزاشتی من بیفتم
سیلور: چی داری میگی حالت خوبه
من بس کی...حرف با داد شدو ناتموم موند
شدو: زود باشین دیر شد
((بخش بعدی آشنایی))
داستان از زبان؟
من از خانواده ام متنفربودم یا دوسشون
داشتم تو همین فکرا بودم که صدای شدو بلند شد
شدو: بلوبری کدوم جهنمی هستی بیا دیگه اگه روز اول مدرسه دیر برسیم می کشمت سریع بیا
من: باشه باشه چنگال حاضره
؟؟؟: سونیک به من نگو چنگال
من: سیلور داق نکن دیگه بیا بریم
داشتیم به سرعت به سمت مدرسه حرکت می کردیم که پام به یه سنگ گیر کرد ومن هم داشتم با سر به سمت زمین حرکت می کردم که یه نفر من رو گرفت و نزاشت بیفتم وقتی بر گشتم تا تشکر کنم کسی آن جا نبود وات چی شد
من : سیلور تو نزاشتی من بیفتم
سیلور: چی داری میگی حالت خوبه
من بس کی...حرف با داد شدو ناتموم موند
شدو: زود باشین دیر شد
((بخش بعدی آشنایی))
۴۲۱
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.